موضوع: صادق هدايت
نمایش پست تنها
  #47  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

2

نقد تاریخی- شرح حالی بر داستان کوتاه «تاریک خانه»: برای اثبات این مسئله که زندگی و تاریخ زمانه‌ی صادق هدایت یکی از مهم‌ترین کلیدها برای فهم آثار اوست داستان کوتاه «تاریکخانه» را انتخاب کرده‌ایم. اما چرا از بین بسیاری از نوشته‌های صادق هدایت این اثر را انتخاب کردیم زیرا داستان تاریکخانه به اعتقاد بسیاری اتوبیوگرافی خود هدایت است.

هدایت در این داستان تصویری از خودش در قالب «مرد ناشناس» به ما می‌نمایاند؛ مردی سفید رو با بینی قلمی، مردی از یک خانواده‌ی اشرافی، کسی که در یک اتاق و تنها زندگی می‌کند، کسی که از هویت و خانواده‌ی او هیچگاه سخنی به میان آورده نمی‌شود، کسی که می‌خواهد از جریان دنیای خارجی و تماس با اشخاص محفوظ و جدا بماند و در نهایت دست به خودکشی می‌زند.
تمامی ویژگی‌های ذکر شده، جزء ویژگی‌های بارز صادق هدایت در زندگی واقعی بوده که آنها را در داستان به عنوان ویژگی‌های مرد بر می‌شمارد.

همان طور که پیش‌تر اشاره شد، بسیاری از قسمت‌های داستان در ارجاع به دنیای نویسنده است که روشن می‌شود، در این باره می‌توان به تنفر مرد ناشناس از کار و تلاش اشاره کرد، او در داستان چنین می‌گوید.

«کار و کوشش مال مردم توخالیس به این وسیله می‌خواهند چاله‌ای که تو خودشونه پر کنن، مال اشخاص گداگشنه‌اس که از زیر بته بیرون آمدن» و این دقیقاً با خود هدایت مطابق است چرا که وقتی در بانک ملی استخدام می‌شود خود می‌گوید:
«اینجا آنقدر به خاطر چندرغاز از آدم کار می‌کشند که آدمو از هرچی کاره بیزار می‌کنند.»
در حقیقت دلیل بیزاری مرد ناشناس از کار را باید در زندگی هدایت یافت.

از موارد دیگری که در داستان در ارجاع به زندگی نویسنده معنا می‌یابند می‌توان به تنفر مرد ناشناس از انسان‌ها اشاره کرد که بسیاری درباره هدایت چنین گفته‌اند که او از انسان‌های دیگر و نیز خودش متنفر است.
یا اینکه او از زندگی در شهر و این حیات ماشینی ناراضی است و حتی در زندگی واقعی، هدایت به این منظور به همراه دوستش محمد مقدم به یکی از روستاهای اراک می‌روند و آنجا سکنی می‌گزینند.

در ارجاع به تاریخ و حوادث تاریخی دوره‌ی هدایت می‌توان تعبیر دیگری نیز از تنفر او از زندگی شهری داشت.
در آن زمان که دنیا در حال طی تحولات پس از جنگ جهانی اول بود، «جریان تجددطلبی» دستور کار دولت‌ها شده بود. می‌توان گفت صادق هدایت در این داستان وقتی از زیبایی‌های خوانسار که دستخوش این جریان تجددطلبی شده، می‌گوید و هنگامی که از ماشین و هواپیما به عنوان بلاهای قرن یاد می‌کند در حقیقت نارضایتی خود با این جریان (مدرنیته) را متذکر می‌شود.


در ادامه می‌توان گفت نه تنها زندگی نویسنده مبین اثر اوست بلکه اثر او نیز در بسیاری موارد زندگی او را روشن کرده و به سؤالات دیگران راجع به او، پاسخ می‌گوید.
در حقیقت او برای کارهایی که در زندگی‌اش انجام داده در اثرش دلیل می‌آورد مثلاً آنکه چرا فردی تنبل و بیزار از کار کردن بوده که او این گونه پاسخ می‌دهد که خوراک و پوشاک و…
و دویدن به دنبال آنها از بیدار شدن ما جلوگیری می‌کند. و یا علت کشیده شدنش به لذایذ کاذب را در داستان کنجکاوی بیان می‌کند و می‌گوید:
«یه وقت بود داخل اونا (مردم) شدم، خواستم تقلید سایرین رو در بیارم، دیدم خودمو مسخره کردم، هرچی را که لذت تصور می‌کردند همه رو امتحان کردم، دیدم کیفای دیگرون به درد من نمی‌خوره.»
یا دگر آنکه چرا آنقدر طالب تاریکی و سکوت و تنهایی است و از همه مهمتر علت خودکشی‌اش که آن فقر و احتیاج به دیگران معرفی می‌کند.
به عبارتی دیگر هدایت هرچه می خواهد بگوید از زبان مرد ناشناس می گوید.

در حقیقت می‌توان گفت به نوعی او سعی در تبرئه‌ی خویش دارد و برای هر کدام از کارهایش که دیگران خطا می‌پنداشتند فقط دلیل‌هایی آورده تا خود را از سخنان احتمالی آنان علیه خودش، رها سازد.
هدایت در این اثر «مرد ناشناس» را و یا بهتر خود را به گونه‌ای توصیف می‌کند تا خواننده با او احساس همدردی کند و حق را به او بدهد.
راوی داستان از ابتدای سعی در جذاب نشان دادن مرد ناشناس که به گونه‌ای او را خاص و منحصر به فرد توصیف می‌کند، دارد.

نیست انگاری، بدبینی ، ملی‌گرایی و گذشته پرستی در آثار هدایت به ویژه همین اثر (تاریکخانه) به وضوح به چشم می‌خورد.

هدایت زندگی را بازی پوچ و مسخره‌ی طبیعت می‌داند که مرگ بر آن مرجع است و مردم را به قول خودش در این «تله خربگیری» مشغول دلقکی و رذالت‌پرستی می‌بیند و از آنها متنفر است لذا راه مرگ را می‌پیماید و آن را ستایش می کند. از عالمانه‌ترین تحلیل‌ها از آثار هدایت مربوط به دکتر علی شریعتی است.
او درد هدایت را ناشی از رفاه و درد بی‌دردی می‌داند و بی‌اعتقادی و آوارگی او را محصول همین وابستگی طبقاتی به بورژوازی و اشراف معرفی می‌کند.
هدایت به این مسئله در داستان نیز اشاره می کند.
گویی او به شیوه ای غیرمستقیم و بسیار ظریف به این نکته که دیگران زندگی او را نقد می کنند و یا نقد خواهند کرد می پردازد و می گوید:
«بعد از این خطابه سرشار، یکمرتبه خاموش شد. مثل اینکه مقصود از این همه حرف ها تبرئه خویش بود. آیا این شخص یک نفر بچه اعیان خسته و زده شده از زندگی بود یا ناخوشی غریبی داشت؟ در هر صورت مثل مردم معمولی فکر نمی کرد».

در اینجاست که آدمی پی به زیرکی هدایت می برد.

عامل دیگری که این داستان را به اتوبیوگرافی هدایت نزدیک می کند خوراک مرد ناشناس است.
تنها غذای مرد ناشناس شیر است که غذای نوزادان است.
مرد ناشناس تنها شیر می خورد و به مهمان خویش (راوی داستان) نیز شیر تعارف می کند و با شیر از او پذیرایی می کند.
این موضوع نیز در زندگی صادق هدایت قابل ردیابی است. برای مثال هدایت در دوران دبیرستان خود کتاب «فواید گیاه‌خواری» را می‌نویسد و علی‌رغم مخالفت شدید خانواده‌اش به گوشت نزدیک نمی‌شود.

دورافتادگی و میل به جدایی از مردمان در همان ابتدای داستان و از خط دوم نمایان می‌شود که یک ) Foreshadowاز پیش حاکی بودن) برای خواننده‌ی اثر است. شخصی که «از دنیای خارجی و تماس با اشخاص محفوظ و جدا بماند».
هدایت در داستان تاریکخانه همه چیز را به رنگ خون و گوشت می‌بیند، از در و دیوار، اتاق‌ها و خانه گرفته تا توصیف لباس صاحب خانه‌ی ناشناس.
اتاق تازه‌ساز مرد ناشناس که هیچ گوشه و زاویه‌ای ندارد و هیچ گونه نوری نیز بدان نمی‌تابد در واقع اتاق ایده‌آل خود صادق هدایت است و افکار و صحبت‌های مرد ناشناس که به زبان می‌آورد، حرف‌ها و تفکرات و همچنین نحوه‌ی زندگی خود هدایت است که سال‌ها بدان خود گرفته است. در تاریکخانه افکار خودش را در غالب مردی ناشناس با چهره‌ای غریب در داستان بیان می‌کند.
او می‌خواهد از این دنیا و مردمان آن بگریزد و به بهشت گمشده‌ی خویش و یا همان رحم مادر بازگردد و چون نتوانسته است این کار را انجام دهد اتاقی شبیه آنرا در ذهنش ساخته است که در آن از همه به دور است.
هنگامی که در صبح روز بعد به ملاقات راوی مرد ناشناس را توصیف می‌کند، جمع کردن دست و پا به سوی بدن و به سوی شکم، حالت قرارگیری جنین در رحم را تداعی می‌کند. نکته‌ی جالب اینجاست که راوی در داستان در تفکرات خود به آنالیز مرد ناشناس می‌پردازد و از خود می‌پرسد «آیا این مرد ناخوشی غریبی دارد یا یک بچه اعیان خسته و زده شده است»؟ به گونه‌ای هدایت به نقد خود پرداخته است، ایا ناخوشی غریبی یا همان بیماری مالیخولیا را دارد؟

در آخر می‌توان گفت که هدایت زندگی به دور از مردم و در اتاقی بی‌منفذ را آرزوی نهایی خویش تلقی کرده است و این طرز تفکر را در آخرین خط داستان بیان می‌کند و آن را مرگی اختیاری و زندگی مورد دلخواه می‌داند:

«بعد از همه مطالب، شاید هم این شخص یک نفر خوشبخت حقیقی بود و خواسته بود این خوشبختی را همیشه برای خودش نگاه دارد و این اطاق هم ایده‌آل بوده است!».

همان طور که خود اعلام می‌کند برای او «همان نستالژی بهشت گمشده‌ایس که در ته وجود هر بشری وجود داره.»
همچنین می توان از دیدگاه ژاک لاکان (
Lacan) روانشناس معروف فرانسوی به نکته ی «بازگشت به مادر» یا همان «آرزو» (Desire) اشاره کرد که در این داستان به شکل اتاقی بدون گوشه و زاویه و به رنگ گوشت توصیف شده است که اشاره به رحم مادر دارد.
آرزویی که رسیدن به آن هیچ وقت تحقق نمی یابد و به شکل یک آرزوی دست نیافتنی تا هنگام مرگ باقی می ماند.



منابع

·انورخامه‌ای. «خاطرات و تفکرات دربارهٔ صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·نامه‌های صادق هدایت. گردآورنده محمد بهازلو.تهران: نشر اوجا، ۱۳۷۴.
·جمشیدی، اسماعیل. خودکشی صادق هدایت. تهران: انتشارات زرین، ۱۳۷۳.
·حبیبی آزاد، ناهید. «سالشمار زندگی صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·شهشهانی، سهیلا. «پایه‌گذار انسان‌شناسی در ایران». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·فرزانه، م. ف.. «خاطراتی از صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·فرزانه، م. ف.. آشنایی با صادق هدایت. تهران: نشر مرکز،
·کمیسارف، د. س.. «دربارهٔ زندگی و آثار هدایت». یاد صادق هدایت. ترجمهٔ حسن قائمیان. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·قائمیان، حسن. «هدایت در بانک ملی». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·مینوی، مجتبی. «یادبود صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.
·ناتل خانلری، پرویز. «خاطرات ادبی دربارهٔ صادق هدایت». یاد صادق هدایت. به کوشش علی دهباشی. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۰.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید