نمایش پست تنها
  #33  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



راهِ دورِ توکا


چه خلوتِ خوشی دارد اين گوشه‌ی قشنگ!
باد از عطر علف، بی‌هوش
هوا از عيش آسمان،‌ آبی
و ذهنِ روشن هيزم
که گرمِ گرم ... از خيالِ جنگلِ اَفرا و صنوبر است.


چه بوی خوشی می‌آيد از حواشیِ اين پونه‌زار!
بايد آنجا
آن دوردستِ کمی مانده به رود
باران باشد،
يک جاده‌ی خيسِ نقره‌پوش آنجا
پيچيده‌ی نَم و نی
پُر از نقشِ پایِ پرنده و آهوست.
آنجا بادهای از شمال آمده
دارند رمه‌های سراسيمه‌ی مِه را
به جانبِ دره‌های پنج و نيمِ غروب می‌برند!


"نيما" هم اينجاست
گاه سرفه می‌کند
کنارِ چاله‌ی آتش نشسته است
می‌روم برايش پتويی بياورم.


تمام راه
پُر از غَش‌غَشِ خنده‌های نور وُ
اشاره‌ی شبنم به شوخیِ باد است،
اطلسی‌های عاقلِ اردی‌بهشت
انگار علاقه‌ی عجيبی
به نامزدبازیِ يکريزِ پروانه‌ها دارند،


چيزهای ديگری هم هست،
پتوی کهنه‌ی "نيما"
بوی خوش دريا و "افسانه" می‌دهد،
جوری خسته و خواب‌آلود می‌گويد:
"ری‌را" و "لادبُن" و چند ستاره‌ی ديگر در راهند،
هر دو به بالای مه‌گرفته‌ی رود نگاه می‌کنيم
از دوردستِ کمی مانده به قوس کوه
صدای خواندنِ يکی دو مرغِ وحشیِ ناشناس می‌آيد.


نيمتاجِ بوته‌ی اسفند در آتش وُ
گليمِ نيمه‌بافِ بابونه بر آب،
بعد ... باران، دريا، نور، شبنم، ماه!
و من که بَدَم می‌آيد
اين لحظه فقط شاعر باشم.
دوستانِ دورِ جنگلِ صنوبر و اَفرا ... دير کرده‌اند،
چوبدستِ پيرمرد را برمی‌دارم
راه می‌افتم ...


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید