نمایش پست تنها
  #42  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



گشت، گهواره، زمان


می‌روی، برمی‌گردی، قدم می‌زنی،
ما نشسته‌ايم
ما ساکت و خاموش نگاهت می‌کنيم،
انگار بوی کبريت و کبوتر سوخته می‌آيد.
می‌گويی يک نفر اينجا
اين گل سرخ را بوييده است
يک نفر اينجا بوی بوسه می‌دهد
يکی از ميان شما خوابِ ستاره ديده است.


ما می‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت می‌کنيم
فقط يکی از ميان ما آهسته می‌پرسد:
سردت نيست؟!
بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا!
همه‌ی ما اهلِ همين حوالیِ غمگينيم،
نگرانِ آسمانِ اخم‌کرده‌ی بی‌کبوتر نباش
فردا حتما باران خواهد آمد.


می‌روی، برمی‌گردی، قدم می‌زنی
می‌گويی آب در اجاقِ روشن بريزيم
آب در اجاقِ روشن می‌ريزيم.
می‌گويی ديدنِ روشنايی خوب نيست
شنيدنِ رويا بد است
و باران به خاطر شماست که نمی‌بارد.


ما می‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت می‌کنيم،
و ديگر کسی از ميانِ ما
به سنگچينِ روشنِ رويا نمی‌انديشد،
به کبوتر و کبريت
به ارغوان و آينه نمی‌انديشد.


برمی‌خيزيم، می‌رويم، برمی‌گرديم
و باز بعد از هزار سالِ تمام
ترا و دريا را می‌شناسيم.


برايت بوسه و باران آورده‌ايم
نترس عزيزم، نترس ...!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید