نمایش پست تنها
  #45  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گفت‌وگو در پارک


گفتند اگر بيايی بالای رود،
هر چه سايه بخواهی
از خوابِ ستاره خواهی چيد،
هر چه نور بخواهی
از چشمِ توتيا خواهی ديد.
و من فقط نگاهشان کردم
گفتم من اهل قناعت به همين سقفِ ساده وُ
همين چراغِ شکسته‌ام،
ديگر چه می‌خواهم از ستاره و آفتاب،
يا ترانه و توتيا ...؟!
گفتند هوا جورِ عجيبی روشن است
آب از آب تکان نمی‌خورد،
نور و سايه، سکوت، وسوسه، باران ...!


پابه‌پا
پسينِ روزی دور اتفاق افتاده بود
ما رفتيم
اما سکوت را بُرده بودند
شب را شنيده بودند
و دريا را رودی بود که از بالای کوه می‌آمد.
ما بالای کوه نشسته بوديم،
گفتند چيزی بگو!


نور و سايه و ترانه ديگر چيست؟
هر چه داريد
هر چه هست
هر چه بايد و همين چراغ
هر چه بايد و همين سقفِ ساده حتی برای شما،
فقط راحتم بگذاريد
بگذاريد به حالِ خودم بروم هوایِ سيگاری
صحبتِ ساده‌ای، يک تبسم خالی
علاقه‌ی پاکی به آب، آدمی، آسمان ...!


شما که شاعر نبوده‌ايد!

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید