نمایش پست تنها
  #310  
قدیمی 04-28-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

در شب کوچک من،افسوس
باد با برگ درختان ميلادي دارد
در شب کوچک من دلهره ي ويراني ست
وزش ظلمت را مي شنوي؟
من غريبانه به اين خوش بختي مي نگرم
من به نوميدي خود معتادم
گوش کن
وزش ظلمت را مي شنوي؟
در شب اکنون چيزي مي گذرد
ماه سرخ است و مشوش
و بر اين بام که هر لحظه در او بيم فرو ريختن است
ابرها،هم چون انبوه عزاداران
لحظه ي باريدن را گويي منتظرند
لحظه اي
و پس از آن،هيچ
پشت اين پنجره شب دارد مي لرزد
و زمين دارد
باز مي ماند از چرخش
پشت اين پنجره يک نامعلوم نگران من و توست
اي سراپايت سبز
دست هايت را چون خاطره اي سوزان،در دستان عاشق من بگذار
و لبانت را چون حسي گرم از هستي
به نوازش هاي لب هاي عاشق من بسپار
باد ما را خواهد برد
باد ما را خواهد برد
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید