
04-30-2010
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ادبیات جسم و تصوف جان
ادبیات جسم و تصوف جان
تأثیر تصوف در نثر و نظم فارسی
بخش اول:
نهضت زهد که از اواخر قرن اول اسلامی آغاز شده بود، در قرن سوم به تصوف انجامید.این مشرب و مکتب فکری که بر پایهی عشق استوار بود، از زهد خشک ممتاز گردید و تأثیری شگرف در ادب فارسی بر جای گذاشت که شرح آن دراز است و مطلبی نیست که در این مقال گنجد و این مختصر ترسیم دورنمایی است از عنوان و مدخلی برای تحقیقات بعدی، چه شناخت آثار ادب عرفانی که هنوز زیور طبع نیافته، به روزگاران و همت مصححان نیاز دارد تا همهی آنها دیده و شناخته آید و البته دسترسی بر تمامی این آثار-الا ما شاء الله- هیچ کس را
میسر و مسلم نیست و اگر داعیه داری به خاطر عدم اطلاع چنین ادعایی کند محکوم به بی دانشی و متهم به گستاخی است.اگر خاستگاه تصوف را مشرق زمین بدانیم، قوم ایرانی بیش از دیگر اقوام شرقی استعداد پذیرش حقایق عرفانی داشته و در تاریخ تمدن اسلامی و جهانی سهم بیشتری در گسترش عرفان و ادبیات صوفیانه داشته است.باید پهنای کار در ادبیات صوفیانهی زبان فارسی شناخته آید تا سهم ایران در تدوین و تألیف و اشاعهی عرفان و تصوف روشن و معین گردد.
علت شیفتگی و سرسپردگی ایرانیان به تصوف و تأثیر شگرفت مبانی عرفانی، لطافت ذوق، تیزهوشی و فرهنگ والای مردم این مرز و بوم است که از دیرباز با نوعی تصوف آشنا بودهاند.مطابق روایات«مزد یسنا» نیاکان ما در بامداد پگاه، در نماز«هوشبام»چنین میخواندهاند:«ای اهورا مزادا:باشد که تو را بینیم.باشد که به تو رسیم. باشد که به دوستی جاویدانت دسترسی یابیم بوسیلهی بهترین راستی و بالاترین درستی خویش» (1)
هر چند تصوف همزاد بشریت است، راستی را که شریعت اسلام و عقاید معتزله و محیط اجتماعی عصر اموی و نوع زندگی تجملگرایانهی حکام، زمینهی مناسبی برای رشد و رواج گستردهی این نهضت و تجلی آن در ادبیات بعد از اسلام پیش آورد.درست است که انواع تصوف رایج بودایی و نوافلاطونی همچون جویبار به اقیانوس کبیر عرفان اسلامی ریخت و در آن مستهلک و مستغرق گشت، اما تصوف اسلامی، آن هم بدین پهناوری، بیگمان از بطن اسلام زایید و از قرآن نشأت گرفت،
چه«همهی معاملات و مکاشفات و تحقیق در مراحل و منازل سلوک بر آیات و روایات مستند است و یک بحث آن خالی از مأخذ نیست» (2)
تصوف از جهت موضوع و سبک سخن موجب تحولی دلپذیر شد.نثر و شعر اصالت و لطافت یافت. ادبیات جسم بود و تصوف جان، که در ادبیات بعد از اسلام، عرفان جوهر و روح ادبیات و فرهنگ ایرانی شد.
ادبیات و تصوف آن چنان آمیزشی دارند که تصور از ادبیات بیعرفان و تمدن بدون تصوف در ایران امکانپذیر نیست. (3)
تاریخ ورود عرفان و تصوف در ادب فارسی اوایل قرن چهار ماست و در فاصلهی قرن پنجم تا هفتم باباکوهی شیرازی(م، 422 ه.ق)و علی هجویری (ابو الحسن علی بن عثمان جلایی.م، 465 ه.ق)و خواجه عبد الله انصاری(ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور، 397-481 ه.ق)و مستملی بخاری (ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد بن عبد الله.م، 434) شارح و مترجم«التعرف لمذهب التصوف»تألیف ابو بکر بن ابی اسحاق کلابادی ملقب به تاج الاسلام(م، 380 ه.ق)و سنایی غزنوی(ابو المجد مجدود بن آدم، 440-536 ه.ق).و شیخ احمد جام ژنده پیل(م، 536 ه. ق)و عطار نیشابوری(فرید الدین ابو حامد محمد بن ابو بکر.م، 540-618 یا 627 ه.ق)و فخر الدین عراقی (610-688 ه)و خداوندگار عشق و عرفان مولانا جلال الدین محمد بن حسین خطیبی بلخی(604- 672 ه.ق)و دیگران، جهانبینی تصوف را در ادبیات فارسی تبیین و ترسیم کردند.
با آنکه سخن برتلس در این که خواجه عبد الله انصاری یکصد هزار بیت فارسی از متقدمان و متأخران در سینه داشته (4) ، اغراقآمیز مینماید، اما بیگمان بخشی از این ابیات مضامین عرفانی داشته است.وقتی تأثیر شعر در تحریک و تهیج مریدان و پیران روشن و مسلم شد، نفوذ تصوف بویژه در شعر، بیش از پیش استوار گردید. پیش از ورود تصوف در نثر فارسی موضوعات رایج از فقه و کلام و ریاضیات و هیأت و متون تاریخی و آینی ملکداری و سیرت پادشاهان آن چنان دلچسب و دلانگیز نبود که پذیرش عام یابد و هر دانشی به اهلش اختصاص داشت.به قول شمس تبریزی اندرز و اعظان، هرس بود و نااستواری و تعلیمات فیلسوفان، جدل بازی و یاوه سرایی و میراث عالمان رسیم نیز، بازاریابی و شهرت طلبی و غافل نگهداشتن بشر از مقصود اساسی (5) .
در حالی که در نثر صوفیانه نمکی بود که عارف و عامی را نمکگیر میساخت و شور و حال مجلس ابو سعید، خواجه حسن را زمینگیر. (6) در شعر هم جز شاهنامه که هزار سال است بر تارک فرهنگ ایرانی میدرخشد، سند افتخاری نداشتیم که با ادبیات اخلاقی-انسانی جهان همسنگی کند وموضوع شعر از قلمرو مدح و خوشامدگویی امرا و صدور تجاوز نمیکرد و این همه خیز و برکت از قبل ادب صوفیانه بود که پنجرهای از معرفت و هستیشناسی به روی انسان گشود و ایران و ایرانی را در بحث ادبیات تطبیقی در جهان پرآوازه و سربلند ساخت.
صوفیه قصیده را از لجنزار دروغ و تملق بر اوج تحقیق کشاندند و غزل را از عشق شهوانی به محبت روحانی رساندند. (7)
مقایسهی ادبیات رایج در قرن پنجم و ششم با ادب صوفیانه بیانگر دگرگونی موضوع و عدول از مباحث رایج است که سخن را از فرش به عرش برد و ببین که تفاوت ره از کجاست تا به کجا آن گاه که قضای الهی زوال غزنویان را تقدیر میکرد.منوچهری دامغانی(م، 432 ه. ق)بر سلطان مسعود(مقت، 432 ه)تعارفآمیز میگفت:
شادمانه بزی ای میر که گردنده فلک/این جهان زیر نگین خلفای تو کند (8)
و در حالی که ظهیر الدین فاریابی(م، 598 ه.ق)از اتابکان آذربایجان میسرود:
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای/تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان زند (9) سنایی شرح فراق معشوق و محبوب عارفان را که «ذات الهی»است، موضوع غزل میساخت و عطار که شعرش را«تازیانهی سلوک»خواندهاند، اتحاد عاشق و معشوق و زوال تعین و شخصیت را مضمون قصیده قرار میداد.بهر تقدیر، پیش از ورود مبانی تصوف در ادب فارسی، عشق آسمانی منظور نظر نبود و ادب نثر و نظم چاشنی معنویت نداشت.عشق بازاری، و معشوق زمینی و عاشق از پی رنگ و دلباختی سیب زنخدان شاهد که به گفتهی حافظ:
ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد/کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید (10)
مرحوم دکتر احمد علی رجایی که به اقرار خودش از منکران صوفیه بود و بعدها به حلقهی انس یان طایفه پیوست میگوید:تصوف ادب فارسی را که مضامین مدایح آن از فرط اغراق ملالآور شده بود، از ابتذال و زوال نجات داد و با مدد عشق بر چاپلوسیهای شرآور و در یوزیگریهای شاعران خط بطلان کشید و محبت و خدمت و عشق به حق حقیقت را به ادب فارسی هدیه کرد. (11)
ادامه دارد ...
پی نوشت ها:
(1)-مزد یسنا و تصوف، دکتر محمد معین، تهران، دانشگاه، 1362 ش، ص 256.
(2)-شرح مقدمهی قیصری استاد سید جلال الدین آشتیانی، مشهد:زوار، 1344 ش، صص 20-19.
(3)-راز کرشمهها، دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران، مطبوعاتی عطایی، 1345 ش، ص 107.
(4)-تصوف و ادبیات تصوف، یوگنی ادواردویج برتلس، ترجمهی سرویس ایزدی، تهران، امیر کبیر، 1356 ش، ص 87.
(5)-خط سوم، دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران: مطبوعاتی عطایی، 1351 ش، صص 382-381
(6)-اسرار التوحید، محمد بن منور، چاپ دکتر ذبیح الله صفا، تهران:امیر کبیر، چاپ دوم، ص 71.
(7)-ارزش میراث صوفیه، دکتر عبد الحسین زرین کوب، تهران:امیر کبیر، 1356 ش، ص 128.
(8)-دیوان منوچهری دامغانی، به کوشش دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران:زوار، 1356 ش، ص 14.
(9)-دیوان ظهیر فاریابی، به کوشش هاشم رضی، انتشارات کاوه، بیتا، ص 22.
(10)-دیوان حافظ، چاپ دکتر سید محمد رضا جلالی نائینی، تهران:انجمن خوشنویسان، 1367 ش، ص 171.
(11)-فرهنگ اشعار حافظ، دکتر احمد علی رجایی، تهران:زوار، 1340 ش، ص 28(مقدمه).
سید علی نقوی زاده ( عاشق طبسی )
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|