
05-01-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
«برگهای بیعشوهی ختمی»
میان آنچه در تنهاییام و آنچه در میان جامعه هستم
تبسم دخترکیست که نیست هرگز
کشتی نامرئی بزرگی در مه
که اسم پوسیدهام را با خود میبرد
آی کشتی اندوهگین!
اورانیومهای غنیشده خونآلودند کجا میبری؟
آی کشتی اندهگین!
هر از این خیابانها یک
که میان بولوار و میداناش
میل کثیف آزادی را نعره میزدم
اشباحی در بادند بر عرشهی تو میرقصند
با اسم پوسیدهی من کجا میبری؟
زمان گذشت و ساعت پنج بار نواخت
زمان گذشت و ساعت پنج عصر
دختری موطلایی بود
اسبسواری در طرح باد هی میریزد به هم چهرهاش را بود
زمان گذشت
و تبسم دختر
تنهایی مرا که زردوزیهای بال سنجاقکی قرمز در بیشههای شهرم بود
خط به خط میخواندمش از بر
و تبسم دختر
دوستان مرا یکی یکی، گلبرگهای گلی سرخ، میکند و بر باد میداد:
استخاره میکنم مرد!
گفت و چادرنماز گلدارش از کمرگاه هشتی
سر خورد پایین
و من اندام سنت این شهر را دیدم
سعدی گلبیانی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|