
05-04-2010
|
 |
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717
2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تارا کمانگر، پیانونوازی از دیار هاروارد
تارا کمانگر هنرمندی است که بیشتر به عنوان پیانیست شناخته شده در دنیای موسیقی، هر چند ویولن را هم از سه سالگی همزمان با پیانو آموخته، با رپرتواری وسیع که از باخ تا بهزاد رنجبران را در بر میگیرد. تارا فارغاتحصیل ممتاز انسان شناسی است از هاروارد، و دانش آموخته بورسیه آکادمی سلطنتی موسیقی در لندن. او مثل هنرمند محبوبش حسین عاشق ایران است و شنوندگانش را با اجرای آثار کمتر اجرا شده از امینالله حسین، لوریس چکناوریان، گلنوش خالقی، و دکتر هرمز فرهت غافلگیر میکند. او هماکنون ساکن کالیفرنیاست در ایالات متحد.
تازگی ویدیویی دیدم که در کنسرتی ویولن نواختهای. میدانم که از اوان کودکی ویولن و پیانو را همزمان آموختهای، ولی برای پیانیست حرفهای قدری عجیب بود این کار. خودت چه میگویی؟
همان طور که گفتید من هر دو ساز را از سه سالگی یاد گرفتهام. پدرم ویولن میزد و مادرم پیانیست بود، این بود که از همان کودکی عاشق هر دو شدم. به نظرم میرسد نواختن دو ساز در حد حرفهای خیلی کمک میکند به شناخت موسیقیدان. در پیانو، وقتی نتی را میزنی، دیگر نمیتوانی بلندی صدا یا تن آن را تغییر دهی، به تدریج صدا میمیرد به تعبیری. ولی در ویولن، مثل صدای خواننده، میتوان نت را به دلخواه کشید، ویبره به صدا داد یا نداد، و حتی یک نت واحد را کرشندو یا دکرشندو زد. گاهی که موقع تمرین روی پیانو از صدادهی یک ملودی راضی نمیشوم، به سراغ ویولن میروم، حس و نحوه بیان ملودی را روی ویولن در میآورم، بعد به پیانو برمیگردم و آن را کپی میکنم.
در آهنگسازی هم نواختن هر دو ساز را مفید یافتهام، به همان راحتی که میتوانم برای پیانو تصنیف کنم، برای زهی ها هم میتوانم بنویسم. این را هم اضافه کنم، تا وقتی فقط پیانو میزنم تنها هستم، و تنهایی را حس میکنم، گاهی. ولی به لطف ویولن، میتوانم در ارکسترها و گروههای مجلسی هم بنوازم و دوستانی موسیقیدان پیدا کنم. یادم آمد وقتی محصل دبیرستان بودم، همزمان در سه ارکستر ساز میزدم.
حالا با کدام ساز راحتتری و به کدام شور و شوق بیشتری داری؟ بگذار این طوری بپرسم: وقتی به شدت ناراحتی و غصهای در دل داری، رومانس سل ماژور بتهوون را گوش میکنی (یا میزنی) یا بالاد سل مینور شوپن را؟
به طور کلی پیانو را ترجیح میدهم، چون رپرتوار پیانو انتها ندارد، تا آخر عمرم هم نخواهم توانست همه کارهای مورد علاقهام را یاد بگیرم. به علاوه، پیانو ارکستری است برای خودش. ملودی اجرا میکند، هارمونی را هم همزمان میدهد. بسته به این که چطور بنوازیدش، میتواند سازی چکشی یا تغزلی باشد. سخنی نقل شده از هنریش نیهاز(1)، مضمونش این که پیانیست با مغزش رهبری میکند این ساز ارکستر گونه را که نوازندگانش انگشتها هستند. برگردیم به سؤال شما... لحظههای زیادی پیش آمده که بسیار غمگین بودهام، موسیقی جانم را رها کرده و این یکی از دلایلی است که عاشق موسیقی هستم.
یکی از این موارد که به خاطر دارم: پانزده سال داشتم، دوربین گران قیمت مادرم را گم کردم. بد حسی داشتم. شروع کردم به زدن دومین تم از دومین موومان از دومین کنسرتوی راخمانینوف، همین طور زدم و باز زدم تا حالم بهتر شد. در دبیرستان هم هر وقت مشکلی داشتم سوناتهای پروکوفیف را با تمام وجودم میزدم. به طور کلی هر وقت غصهای دارم یا به آثار پیانوی راخمانینف گوش میدهم که زیبایی موسیقی مستغرقم کند و اندوه را به دوردستها بفرستد، یا به موسیقی متن فیلمهای محبوبم از دهههای شصت و هفتاد گوش میدهم، از قبیل کارهای انیو موریکونه، هنری مانسینی و فرانسیس لایی. با شنیدن این آثار صحنههای فیلمها را مجسم میکنم و به خودم یادآوری میکنم که زندگی چه زیبا و رومانتیک میتواند باشد.
در ویدیوهایی که گفتم تازگی دیدم، با هنرمندان پاپ برنامه اجرا کردهای، مثل کیوسک و محسن نامجو. نکند قصد داری به طور جدی به سمت تاریک هنر بروی، به تعبیر من، یا باید این را فقط تجربهای موقت تعبیر کرد؟
من این دو را موسیقیدانهای پاپ نمیدانم. ترانههای نامجو متاثر است از بلوز، راک، و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کیوسک ملغمهای منحصر به فرد است از بلوز، راک، جاز، ایرانی و موزیک کولی. من ژانویه گذشته با این دو موسیقیدان آشنا شدم، توسط دوستان مشترک در کالیفرنیا. بعد از آن اجراهایی متعدد با آنان داشتهام در استنفورد، بیبیسی فارسی، انستیتو هنرهای معاصر لندن و در هلند.
از این همکاری چند ماهه هم همان قدر لذت بردهام که از همکاری بیست ساله با سایر موسیقیدانان. این هر دو بسیار با استعداد هستند و درهای بداهه نوازی و موسیقی بلوز و راک را به روی من تازه کار در این زمینه گشودهاند. همین طور هر دو متواضعند و کار کردن با آنان آسان است، کمتر موسیقیدانی چنین است خیلی خوشحالم که در آینده هم با آنان برنامههای بیشتری خواهم داشت.
با این همه، نقطه قوت من همچنان موسیقی کلاسیک خواهد ماند. همواره هم خود را پیانیست کلاسیک معرفی خواهم کرد. الآن به همان اندازه که روی این برنامهها کار میکنم به تمرین آثار کلاسیک هم میپردازم. هم اکنون به ضبط آثاری از راخمانینف، چکناوریان، امینالله حسین، گلنوش خالقی و دیگران اشتغال دارم. هفته پیش هم در نیویورک یک رسیتال پیانوی کلاسیک داشتم. در ضمن دارم روی تریپل کنسرتوی بتهوون کار میکنم که قرار است بهار آینده با ارکستر سنفونیک اوکلند اجرا کنم.
پارت ویولن یا پارت پیانو؟! دو سولیست دیگر انتخاب شدهاند؟
من پیانو خواهم زد. قرار است ویولن را سیروس بروخیم بنوازد و ویولنسل را آرش امینی
من با اطلاعات محدود آماتوری گفتم پاپ، مقصودم هر موسیقی غیر کلاسیک بود، به سیاق همین لفظ کلاسیک که به همه انواع باروک و رومانتیک و امپرسیونیستی گفته میشود، یعنی هر نوع موسیقی غیر پاپ! بگذریم... به طور کلی، فکر میکنی موسیقیدان کلاسیک تا چه حد و اندازه میتواند به محدوده پاپ (با تعریف من) وارد شود؟ بگذار مثالی بزنم: پاواروتی در دوران متاخرش با چندین خواننده پاپ (باز هم با تعریف من!) کار کرد و بعضی از آثار بسیار زیبای حاصل از این همکاری جاودانه شدند، از قبیل ترانه "دوستت دارم و سپس نه" با سلین دیان. بگذار حرف آخرم را بزنم، بعضی از کلاسیک دوستان افراطی این را ذنب لایغفر میدانند!
من هرگز ارادتی به موسیقی پاپ نداشتهام. ولی از حدود ده سال پیش، به موسیقی متن فیلمهای دو دهه شصت و هفتاد هالیوود و فرانسه و ایتالیا علاقه پیدا کردهام. همین طور دوستدار موسیقی جاز، لاتینی و خاور میانهای شدهام. به همین دلیل ویولن سبک عربی و سنتور و تنبک را هم یاد گرفتهام. این بخت را داشتهام و این وقت را که به انواع موسیقی از سراسر جهان گوش بسپارم. این امر در عصر اینترنت آسان شده، به لطف وبسایتهایی مثل یوتیوب و آیتیونز.
این را هم بگویم این را نمیپسندم که موسیقیدان خودش را به یک نوع موسیقی محدود کند، آن هم در این دور و زمان. چنین حصار کشیدنی به دور خود از نظر من بیمعنی است، بامزه است که موسیقیدانان کلاسیک هم در تاریخ موسیقی، همیشه از موسیقی پاپ و فولکلور مثل لالایی تاثیر گرفتهاند، حتی از موسیقی سایر ملل.
آزارم میدهد این که نقادان موسیقی کلاسیک آهنگسازان با سابقه کار در موسیقی جاز یا موسیقی فیلم را بیاعتبار جلوه میدهند. مثلا ببینید، امینالله حسین ترانههایی به سبک جاز تصنیف میکرد و با نام آندره گوسلن انتشار میداد، شاید به همین دلیل! همان طور که گفتید، خود موسیقیدانان کلاسیک هم از امتحان سایر سبکها واهمه دارند. اما هستند موسیقیدانانی مثل یویوما و ایزاک پرلمن که حصارها را میشکنند. شخصا امیدوارم این طرز فکر با پدیده اینترنت و گلوبالیزاسیون دوام نداشته باشد.
خوب، بحث قدری طولانی شد. رشته کلام از دستت نرود تا بعد ادامه دهیم. مرسی.
توضیح (1) هنریش نیهاز پیانیست و معلم پیانو بود، اهل روسیه شوروی یا کیف در واقع، در سده پیشین. مدرس کنسرواتوار مسکو بود و کتاب معروفی هم دارد با عنوان هنر پیانو نوازی. با هوروویتز دوستی نزدیک داشت.
اصل این گفت وگو به انگلیسی بوده و مصاحبه کننده به فارسی برش گردانده، لذاست که شباهت سبک بیان مصاحبه کننده و مصاحبه شونده نباید موجب حیرت شود.
__________________
and the roads becomes my bride
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|