اسیر دلم گاه و بی گاه می شوی
خاطره ی چشمان بی پناه می شوی
می روی به سوی نامه های بی رمق
چرا سکوت کرده ای؟
چرا شبیه آه می شوی؟
سرشارتر از توست تمام شعر من
برای آه من شبیه زادگاه می شوی
در این صدای بی صدا
در این تیره های شب
میان چشم من به سان ماه می شوی
میان برگ های گل نشسته ای
چرا تو تیره ای؟
چرا تباه می شوی؟
برای آمدن سراسیمه آمدی
دچار رفتنت چه جانکاه می شوی
و می روی به جاده های بی کسی انتظار
و می روی به دور ها ز چشم من
چرا سیاه می شوی؟
13/2/89