کوچه
ته سیگار سفید
ناگهان خورد زمین
زیر پا له شد و مُرد
گربه ای کرد کمین
کوچه باغی خلوت
و درختان کهن
سر فرو برده به هم
آن طرف در خانه پسری زیبا رو
گوشه ای روی تراس
یک کمانچه در دست
همصدا با سازش
باز هم می خواند
کاش می رفتم از این شهر غریب
خسته ام از غم و نیرنگ و فریب
پرده ای رفت کنار
دختری پیدا شد
با لباسی تیره
چهده اش گندم گون موی او صاف و سیاه
چشم هایش پر مهر و لبانش خندان .
من در این سو هستم
پشت یک پنجره پنهان شده ام
خانه ام تاریک است او نمی بیند از آن طرف کوچه مرا
با وجودش اینجا
گاه گاهی حتی
کوچه با این همه دلتنگی ها همچنان می ارزد .
********
شاعران عزیز، بعد از اینکه متن بالا رو ارسال کردم .اشعار همه ی شما رو خوندم وشرمنده شدم . من اصلا خودم رو شاعر نمی دونم جسارت من رو ببخشید .