نمایش پست تنها
  #81  
قدیمی 05-17-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رمان لیلای من - فصل 7/11

مهتاج از پشت پنجره بلند كتابخانه آن دو را را كه در محوطه باغ قدم می زدند را زیر نظر داشت تصمیم گرفته بود غیرمستقیم وارد شود؛ وارد آن مسائل و موضوعاتی كه فقط به خود یاشار مربوط می شد، به خودش و دوستی بسیار نزدیك كه اجازه ورود به آن حریم را داشت. و بایادآوری افكار زیركانه اش لبخندی برلب نشاند. بهروز همان شخصی بود كه می توانست از طریق او یاشار را زیر نظر بگیرد و بفهمد كه آن دخترك كیست، همان كه از بی اسم و رسم بودنش به شدت می ترسید و از طرفی عشقش درمان قطعی تنها وارثش بود.(می تونم این دوستی از هم گسیخته رو به هم پیوند بدم، بهروز اون دختر رو به من معرفی می كنه و من ... نه ... نه، دوست ندارم اشتباهات گذشته رو تكرار كنم و به خاطرش بارها و بارها مواخذه بشم.
از طرفی هیچ دلم نمی خواد این ثروتی رو كه سالها به خاطرش زحمت كشیدم بسپارم به دست دختری ندار و نسلی كه از اون بوجود می آد. فقط كافیه به وسیله بهروز اون دختره رو پیدا كنم، بعد همه چیز درست می شه.)
مهتاج نمی دانست كه آن دوستی از هم گسسته اگر با مهارتهای ذهنی او هم بند بخورد باز هم تركهایی دارد.

__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید