نمایش پست تنها
  #84  
قدیمی 05-17-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رمان لیلای من - فصل 2/12

در باز شد، خانمی در حالی كه چادرش را محكم گرفته بود جلوی در ظاهر شد. نگاهی پر تردید به او انداخت و گفت: - بفرمائید؟
یاشار ناخودآگاه گفت:
- منزل ناصر فهیمی ...
و خودش هم ماند كه در پاسخ بله آن زن چه بگوید.
- نخیر آقا، چند ماهه كه از اینجا رفته اند.
ایكاش گفته بود بله و او را غافلگیر كرده بود، اما پاسخش سطل آب سردی بود كه در آن گرمای سوزنده بر سرش ریختند. دستش را به دیوار زد و ناباورانه پرسید:
- رفتند؟ كجا؟
- كسی خبر نداره راستش ما تازه وارد این محله شدیم اما از همسایه ها شنیدم كه بی خبر از این محل رفتند.


یاشار تكیه اش را به دیوار داد یعنی تمام آن تلاشها و انتظارها و این شوق وصف ناپذیر برای رسیدن به این كوچه همه بی ثمر بود؟ و از نو ... باز هم انتظار. آنقدر مایوس و ناامید شده بود كه نفهمید آن زن چه وقت در را بسته. وقتی قصد بازگشت داشت دوباره در باز شد و زن او را صدا كرد. - آقا ... آقا ... صبر كنید.
یاشار عجولانه به سمت او چرخید.
- دخترم می گه، دختر عباس آقا، با دخترشون دوست بود، شاید اون بدونه كجا رفتند.
یاشار پرسید:
- عباس آقا؟
- بله، اون در روبرویی.
یاشار به دور و بر نگاه كرد، لیلا از دوستش هم اسم برده بود اما او نمی توانست اسم او را به یاد بیاورد. از زن تشكر كرد و با ناامیدی در روبرویی را زد.
- كیه؟
یاشار مقابل آیفون ایستاد و گفت:
- می بخشید خانم من دنبال منزل آقای فهیمی هستم.
- شما؟
یاشار گفت:
- می شه چند لحظه تشریف بیارید جلوی در؟
- بله، چند لحظه صبر كنید.
در حیاط كه باز شد و مریم آهسته به بیرون سرك كشید، یاشار پشت به او ایستاده بود و انتهای كوچه را نگاه می كرد.
- بله ... آقا.
یاشار به سمت او چرخید و گفت:
- سلام خانم.
مریم مات و مبهوت به او نگاه می كرد، نمی توانست باور كند شاید هم او اشتباه می كرد اما مرد جوانی كه مقابلش ایستاده بود با آنچه كه لیلا برایش تعریف كرده بود و او در ذهنش تصویرش را ساخته بود شباهت زیادی داشت.
- س ... سلام آقا ... شما ... شما دنبال منزل فهیمی بودید؟
یاشار كه متوجه دستپاچگی و حیرت مریم شده بود گفت:
- بله مثل این كه از اینجا رفته اند، صاحبخونه جدید می گفت شاید شما از اونها خبر داشته باشید.
مریم در حالی كه چشم از او نمی گرفت پرسید:
- شما با آقای فهیمی كار دارید؟
یاشار كمی به اطراف نگاه كرد و گفت:
- راستش ... راستش ...
مریم آهسته و با احتیاط گفت:
- با لیلا؟
لبخندی كم رنگ روی لبهای یاشار نقش بست. مریم ذوق زده ادامه داد:
- آقای گیلانی؟
یاشار نفس آسوده ای كشید و گفت:
- یاشار گیلانی هستم، راستش نمی دونم می تونم به شما اعتماد كنم یا ...
مریم به داخل حیاط نگاه كرد و با همان ذوق و ناباوری گفت:
- من مریم هستم، دوست لیلا، اون دختره كله شق زیاد از شما برام تعریف نكرده، یعنی نه اینقدر كه فكرش رو بكنم كه واقعا حالا اینجا باشید. می گفت ...
و صدای مادرش از داخل ساختمان شنیده شد:
- مریم ... مریم ... كجا رفتی دختر؟
مریم به سمت حیاط برگشت و گفت:
- الان می آم.
یاشار بی صبرانه پرسید:
- حالش چطوره؟ خوبه؟ برای چی از اینجا رفتند؟
مریم لبخندی زد و گفت:
- حالش خوبه، حالا نمی تونم صحبت كنم. شماره منو یادداشت كنید ساعت هشت با من تماس بگیرید، مادرم می ره مسجد.
یاشار به دنبال كاغذ و قلم جیبهایش را گشت و بعد همراهش را بیرون آورد و در حالی كه شماره مریم را ثبت می كرد گفت:
- فعلا به لیلا درباره من چیزی نگوئید.
مریم گفت:
- باشه، اما وقتی زنگ زدید می پرم كه چرا.
یاشار لبخندی زد به او نگاه كرد و گفت:
- متشكرم، فعلا خداحافظ.
مریم در حالی كه با نگاهش او را كه به سمت سركوچه می رفت دنبال كرد و زیر لب گفت،(پدرسوخته عجب تیكه ای تور زده و رو نمی كنه، الهی خفه شی دختر! با ما هم؟)
یاشار سوار ماشین شد و گفت:
- می بخشید كه معطل شدین.
جوان گفت:
- عیبی نداره چون می ره روی حساب كرایه تون.
و لبخندی زد و ادامه داد:
- خب حالا كجا تشریف می برید؟
یاشار گفت:
- لطفا یك هتل، شما می تونید شماره ای در اختیار من بگذارید تا هر وقت لازم بود منو به مقصدم برسونید؟
جوان در حین رانندگی گفت:
- متاسفانه خیر، چون من همیشه در دسترس نیستم.
و خنده كوتاهی كرد و گفت:
- شما رو می برم یك هتل درجه یك، فقط باید مایه زیاد داشته باشید چون خدمات خوبی ارائه می ده، هر وقت ماشین بخواهید با راننده و یا بی راننده در اختیارتون می گذاره، توی شمال شهر هم قرار گرفته، برای همین كرایه یك اتاقش خیلی گرون می شه، برای شما كه مشكلی نیست؟
یاشار گفت:
- نه، مهم نیست، برین همونجا لطفا.
__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید