نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 05-21-2010
تاتیانا آواتار ها
تاتیانا تاتیانا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 282
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید خلاصه ی قسمت اول سرزمین بادها

بیست و سه سال از سلطنت یوری پسر جومونگ میگذره اون الان یه پسر داره و یه دختر و همسرش هم بارداره



شاه یوری برای اینکه قلمروش رو توسعه بده و قوی بشه دائما در حال جنگه .در آخرین جنگی که خودش هم میخواد در اون جنگ شرکت داشته باشه ،دشمنانش ظاهرا عقب نشینی میکنن ولی سپاهیان یوری رو در بین کوهها غافلگیر می کنن و اونها رو در دام می اندازن که شاه یوری سر میرسه وبا دشمنانش می جنگه و پیروز میشه

روسای قبایل که حالا از قدرت یوری میترسن یه نماینده رو همراه با مواد غذایی به نزد یوری میفرستن که این نماینده قصد کشتن اونو داره و بهش حمله میکنه



روسای قبایل جلسه ای مخفی تشکیل میدن و به سانگا که پیرترین عضو روسای قبایله میگن که نماینده ای رو فرستادن تا یوری رو بکشه و حالا هم میخوان به قلعه ی گانگا حمله کنن وپایتخت رو تصرف کنن



همیونگ پسر شاه یوری وقتی از نقشه ی حمله به پایتخت آگاه میشه دستور میده تا دروازه های قلعه رو ببندن و برای شاه یوری هم پیغام میفرسته و میگه باید وقت کشی کنیم تا شاه یوری برسه



نماینده ای از طرف روسای قبایل به قلعه ی گانگا میاد و از همیونگ میخواد تا فردا دروازه ها رو باز بگذاره و خودشون رو هم تسلیم کنن تا همه چیز بدون خونریزی تموم بشه و بهش میگه که شاه یوری کشته شده



همیونگ نمیدونه چه کار کنه ؟تمام سربازان قلعه رو رها میکن و میرن در نتیجه اون ناچار میشه برای نجات مادرش و خواهرش هم که شده شبانه قلعه رو ترک کنه



صبح سپاهیان دشمن وقتی میرسن میبینن درهای قلعه بازه و در نتیجه وارد قلعه میشن که ناگهان درها بسته میشن و اونها در دام شاه یوری که هنوز زنده بود می افتن و کشته میشن و یوری باز هم پیروز میشه



شاه یوری جسه ای تشکیل میده و میگه که میخواد تمام روسای قبایل خائن رو بکشه که سانگا ازش میخواد که مانند جومونگ باشه و از درگیری داخلی پرهیز کنه و همه رو ببخشه یوری هم میپذیره اما یه شرط داره و اون هم اینکه همه ی قبایل باید زیر نظر او باشن و بدون اجازه ی او نباید کاری کنن درضمن فرزندان پسرشون رو هم باید به نزد او بفرستن که همه قبول میکنن



ملکه که خیلی وقت بود داشت درد میکشید بالاخره بچه اش به دنیا میاد و یوری صاحب یه فرزند پسر میشه



برای نامگذاری شاهزاده ی تازه به دنیا اومده قصد دارن اونو به معبد ببرن که میبینن ساحره اونو برده و از قصر رفته



شاه یوری دستور میده تا ساحره رو پیدا کنن .ساحره رو پیدا میکنن و شاه یوری به معبد میره تا ساحره رو ملاقات کنه و دلیل این کارش رو ازش بپرسه



ساحره قصد کشتن نوزاد رو داره او میگه که این نوزادسرنوشت نفرین شده ای داره و خدایان میخوان تا اون نابود بشه اون کسیه که گوگوریو رونابود میکنه پدر و برادرش رو میکشه پس باید کشته بشه و از شاه یوری میخواد تا این کار رو انجام بده ..یوری چه میکنه آیا میتونه بخاطر کشورش دست از علاقه و مهر پدریش برداره یا نه؟

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید