قسمت سوم
سایه های سیاه ، های- آپ و موهیول رو دستگیر می کنن . اونها دنبال مقبره ی جومونگ هستند ، اما های آپ میگه که مقبره ی جومونگ در جای مقدسیه وهرکس بخواد وارد اونجا بشه و بی احترامی کنه می میره .سایه های سیاه وارد میشن و همه شون می میرن
موهیول تصمیم میگیره خودش بره و شمشیر خدایان رو بیاره تا های آپ زنده بمونه .اون از تمام تله ها و مسیرها رد میشه وبه یه پل چوبی میرسه .شاهزاده همیونگ وسربازهاش سر میرسن و باقی مانده ی سایه های سیاه رو میکشن اما چون موهیول خیلی تاخیر کرده اونها فکر میکنن که حتما مرده
موهیول موقعی که داشته از روی پل رد میشده پل میشکنه و پایین میافته که ناگهان روی دیوار یه گوی درخشان رو میبینه و سعی میکنه تا اونولمس کنه که تا دستش به اون گوی درخشان میخوره گوی می افته وروی آب یه راهی درست میشه که موهیول از روش رد میشه و به مقبره جومونگ میرسه
در جایی که مقبره ی جومونگ بود یه شمشیر هم بود که موهیول به راحتی شمشیر رو بر میداره ویه نوری همه جا رو روشن میکنه
بر اساس تحقیقاتی که روی اجساد سایه های سیاه میکنن می فهمن که همراهشون یه سمی هست که فقط در بویو یافت میشه و همچنین اونها پوستینی پوشیدن که ارتش بویو در روزهای سرد جنگ اونها رو میپوشیده و مطمئن میشن که تسواونها رو فرستاده
فرمانده سایه های سیاه به بویو برمیگرده و به نزد تسو میره و میگه که شکست خوردن .تسو از این شکست خیلی ناراحت میشه
شاه یوری بعد از مرگ ملکه ،دوباره ازدواج کرده ویه پسر هم به نام یوجین داره که یوجین اصلا علاقه ای به هنرهای رزمی نداره و دوست داره هنرهای تزئینی رو یاد بگیره
موهیول و دوستش که دیگه نمی خوان در غار زندگی کنن از غار بیرون میان و جزء سربازهای جولبون میشن و تحت آموزش قرار میگیرن تا مردهای قوی ای بشن
یه فرستاده از طرف بویو و شاه تسو میاد ومیگه که شاه تسو،شاه یوری رو برای برقراری روابط دوستانه به بویو فراخونده اطرافیان یوری ناراحت میشن که چطور تسو به خودش جرات داده و خواسته که شاه به نزدش بره اما یوری قبول میکنه که بره چون میدونه بویو خیلی قدرتمنده و گوگوریو هنوز به اندازه کافی قوی نشده که بتونه در مقابلش بایسته و اگر نره به معنی اعلان جنگه پس قبول میکنه که بره
شاه یوری به بویو میره و از تسو میخواد تا اونها رو به عنوان کشور برادر بپذیره تسو میگه از اونجایی که قراره همدیگر رو بعنوان کشور برادر بپذیریم پس باید دست از هر گونه اقدامی علیه ما برداری ولی چون تو پسر جومونگی برام سخته که حرفتو بپذیرم که یوری حتی حاضر میشه بخاطر آینده ی گوگوریو دربرابرش تعظیم کنه تا تسو بهش اعتمادکنه
موهیول هنرهای رزمی رو فرامی گیره حتی موفق میشه مافوقش رو هم شکست بده . موهیول و دوستش رو به نیروی زمینی قسمت مرزی می فرستن
موهیول و مارو ، در نزدیکی مرز به همونهایی که گردنبند موهیول رو دزدیده بودن بر میخورن که داشتن قاچاق هم میکردن . موهیول به هوای گردنبندش جلو میره تا اون رو پس بگیره و وارد مرز بویو میشه که سربازهای مرزی بویو اونها روبعنوان جاسوس دستگیر میکنن
موهیول مورد شکنجه ی سربازان بویو قرار می گیره که یه دختری میاد تا به زخمهاش رسیدگی کنه.اما این دختر کیه؟