نمایش پست تنها
  #112  
قدیمی 05-25-2010
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

رمان لیلای من - فصل 2/16

پدرش خیلی زود به رفتن او رضایت داده بود باور نمی كرد بدون سین جیم، او را بفرستد. از روز قبل در برابر سوالهای احتمالی پدرش بدنبال یك جواب گشته و خود را آماده پاسخگویی كرده بود، اما او اصلا نپرسیده بود كه چرا یك باره هوای سفر به سرش زده؟ انگار همه چیز دست به دست هم داده بودند تا او برای انجام كاری كه در نظر داشت بدون هیچ مشكلی تمام تردیدهایش را كنار بگذارد و راهی شود، حتی برای تماس با یاشار هم دچار مشكل نشده بود فقط چندین بار شماره او را گرفته و قطع كرده بود تا بالاخره جرات حرف زدن را یافته بود. به خاطر مصرف داروهای آرام بخش او را نشناخت و لیلا فهمید ویدا حقیقت را گفته، یاشار در وضع روحی مناسبی به سر نمی برد. قلبش از شنیدن صدای بیمارگونه اش لرزیده بود به خاطرش غمگین بود و همانطور كه برای مریم اعتراف كرده بود برای خودش هم اعتراف كرد كه دوستش دارد اما یك نكته مبهم وجود داشت؛ بی شك ویدا تنها نقش پرستار را برعهده نداشت، حضور او طی این سالها در كنار دایی زاده اش می توانست دلیل عاطفی داشته باشد. مسئله دیگری كه ذهنش را مشغول كرده بود مریم و عصبانیتش بود. از او دلخور هم شده بود اصرار داشت كه در آن سفر همراهی اش كند اما لیلا ترجیح می داد خودش تنهایی به دیدن یاشار برود، نمی خواست دلسوزیهای دوستانه مریم مانع كارش شود.
ضربه آهسته ای كه به پهلویش خورد، از افكارش بیرون بیاید. چشمهایش را باز كرد اتوبوس متوقف شده و پدرش منتظر او بود.

__________________
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید