مادرم ای عزیز تر از جانم
ای کسی که ایمان من از دست های تو نقش بست
و گام های من از چشم های تو
مادرم ای بهترین
روزت مبارک هزاران بار مبارک تر از هر لبخند
گرچه امروز اکنون از تو دورم
ولی تویی در نگاه من
در صدای من
نوشته هایم لبریز از یاد تو
زیبا ترین من
ای آه تو مرگ من
نامده باد روزی که نباشی
در هم شکسته باد دلی که تو در آن نباشی
مادرم من هنوز همان رهای کوچک توام
هنوز برای رفتن نگاهم منتظر دست های توست
هنوز وقتی زانوانم به زمین می رسد به انتظار تو می مانم
ولی امروز ای عزیز تر از جان
می دانم که می دانی سرگشته ام
می دانم که می دانی گمشده ای دارم
می دانم که نگران از دوری منی
امید است که مرا ببخشی؛مرا ببخش که نگرانت کرده ام که نگاهت را به در دوخته ام ...
من با توام تا جانی در بدن و نفسی در نگاهم خواهد بود!
قشنگ من!
نادانی ام را عفو کن!
جسارتم را ببخش
به دل نگیر «تو »هایی را که باید شما می نوشتم!
من هنوز همان رهای سر به هوای کوچک شما هستم.هنوز هم برای رفتن دست هایم منتظر نگاه پر مهر شماست.
دست هایتان بوسه باران
دنیا به کامتان
مادران من مبارک روزتان
رها دختر کوچک سر به هوا
در آرزوی لبخند تمام مادران دنیا