نمایش پست تنها
  #1030  
قدیمی 06-04-2010
angelina آواتار ها
angelina angelina آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
angelina به Yahoo ارسال پیام
جدید چرا از مرگ میترسید...

چرا از مرگ مي ترسيد؟

چرا زين خواب آرام شيرين روي گردانيد؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه ميدانيد؟
ميپنداريد بوم نا اميدي باز ،
به بام خاطر من مي کند پرواز ،
ميپنداريد جام جانم از اندوه لبريز است.
مگوييد اين سخن تلخ و غم انگيز است
مگر مي اين چراغ بزم جان مستي نمي آرد؟
مگر افيون افسون کار
نهال بيخودي را در زمين جان نمي کارد؟
مگر اين مي پرستي ها و مستي ها
براي يک نفس آسودگي از رنج هستي نيست؟
مگر دنبال آرامش نمي گرديد؟

چرا از مرگ مي ترسيد؟
کجا آرامشي از مرگ خوش تر کس تواند ديد؟
مي و افيون فريبي تيزبال و تند پروازند
اگر درمان اندوهند ،
خماري جانگزا دارند.
نمي بخشند جان خسته را آرامش جاويد
خوش آن مستي که هوشياري نمي بيند !

چرا از مرگ مي ترسيد؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه ميدانيد؟
بهشت جاودان آنجاست.
جهان آنجا و جان آنجاست
گران خواب ابد ، در بستر گلبوي مرگ مهربان ، آنجاست !
سکوت جاوداني پاسدار شهر خاموشي ست.
همه ذرات هستي ، محو در روياي بي رنگ فراموشي ست.
نه فريادي ، نه آهنگي ، نه آوايي ،
نه ديروزي ، نه امروزي ، نه فردايي ،
زمان در خواب بي فرجام ،
خوش آن خوابي که بيداري نمي بيند !
سر از بالين اندوه گران خويش برداريد
در اين دوران که از آزادگي نام و نشاني نيست
در اين دوران که هرجا " هر که را زر در ترازو ،
زور در بازوست " جهان را دست اين نامردم صد رنگ بسپاريد
که کام از يکدگر گيرند و خون يکدگر ريزند
درين غوغا فرو مانند و غوغاها بر انگيزند.
سر از بالين اندوه گران خويش برداريد
همه ، بر آستان مرگ راحت ، سر فرود آريد
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه ميدانيد؟
چرا زين خواب آرام شيرين روي گردانيد؟

چرا از مرگ مي ترسيد؟
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید