بهار آن هنگام از راه می رسدکه تو لبخند می زنی
و تابستان آن هنگام که مرا در آغوش گرمت می فشاری
پائیز آن هنگام که از من می رنجی
و زمستان از راه می رسد وقتی که از برم می روی
...
آری تو می روی ولی من نیک می دانم
می دانم که از پس هر زمستانی بهار از راه می رسد
هم از این روست که باز آمدنت را اینچنین باور دارم
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|