عزیز من گل من آرزوی هجرانم
ستاره شب تارم امید دورانم
از آنزمان که سخن از فراق آوردی
دقیقه ای زغم آسوده نیست چشمانم
چه زود می گذرد روزگار آری او
چو ما هوای گلی کرده خوب می دانم
حوادث از پی هم می روند ومی آیند
مگر که حادثه روز وصل جانانم
خیال گردش دریای چشم تو در سر
ولی زقایق وارونه نیست امکانم
بیا که غنچه چو بیند تو را که می آیی
دهان گشاید وگوید خوش آمدی جانم
گمان مبر که زعشقت رفیق غم گشتم
که هست شادی اگرزین زمانه من آنم
بیا امیدرهایی به کوی یکرنگی
سری به "سعمن" دلخسته زن مرنجانم