بزرگ بابک خرمدين
درباره وقایع این ایام عوفی در جوامع الحکایات حادثه ای را نقل می کند که نمودار
دیگری از روح قوی و تسلیم ناپذیر بابک است وی می نویسد:
"
ابن سیاح گوید چون بابک خرمی را گرفتند ، من و چند کس دیگر موکل او بودیم
و او را به راه کرده بودیم . گفتند که چون ترا پیش خلیفه برند و از تو
پرسد که " بابک توئی" ؟
بگو " آری ، یا امیر المومنین ، بنده ی توأم و گناهکارم و امیدوارم که
امیرالمومنین مرا عفو کند و از من درگذرد" . چون بابک را مقید پیش او
بردند گفت : بابک توئی؟
گفت :" آری" و خاموش شد. وی را به چشم اشارات کردیم ، به دست بفشردیم که آنچه
ترا تلقین کرده بودیم بازگوی . البته هیچ نگفت . روی ترش نکرد. رنگ روی او
نگشت ."
http://*****************/Files/ecc85738aaa14a399c30.jpg
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
ویرایش توسط ساقي : 07-08-2010 در ساعت 11:35 PM
|