[دانه کولانه]

داستان من جالبه !

صبح از خواب پاشیده شدم رفتم حمام اماده بشم برم ملایر استارت ترم تابستونیمونو بزنیم و خدا سایه ما رو از سر سایت کم کنه از بحبوحه ی اواز دشتی بودیم کمی کف وارد دهانمان شد ولی این اصل ماجرا نیست
داستان از اونجایی شروع شد که به ما خبر دادند که یه سری اساتین ( استانها) بر اثر عواملی که ذکر شده تعطیله برین صفا سیتی
کرمانشاهم جزئش بود اما همدان نداشت !
بنابراین ما هی این پا اون پا کردیم هشتصد تا بازدید توی سایت فرمانداری همدان انداختیم براشون زیر و رو کردیم خبری نبود
نصفی از دوستان رفتند و زنگ زدند که اینجا تعطیل نیست و گفتند فردا کلاسا دایره و مربعه
مام هی بهشون خندیدیم گفتیم بیچاره ها فردا هیچکی نمیاد کلاسا به حد نصاب نمیرسه ضایع میشین تا اخر هفته ضرر میکنین
ولی دلمون طاقت نیاورد اخرش ساعت 8 شب از کرمانشاه راه افتادیم تا بیستونم رفتیم بچه ها خبر دادند که از بلندگوی خوابگاه خبر دادند که فردا و پس از فردا هم تعطیله
بنابراین ما رو تا یک هفته ی دیگه کم و بیش باید بپذیرید .