شايد فريادهاي بي پاسخ ِ ساقه ي خشكيده چشمانم
براي تو از ساده ترين حرف ها هم ساده تر است
كه بي بهانه،
نگاه خيس پنجره را
به مهماني گل هايم دعوت مي كني.
من با خيال باراني ام
زير واژه هاي اسمت رسوب كرده ام.
كاش مي دانستم
تو در بُعد كدام اقاقي ابي رنگ مانده اي
كه ثانيه ها براي سادگي نگاه تو،
با مرگ قرار ملاقات مي گذارند.
زود باش.
اگر دير كني،
شايد ديگر صبح كسي
براي دل من گريه نكند
و چشم شفق سرخ نشود.
اگر تو از منطق زنبق هايي كه روي باغچه ات طرح زده ام
صداي آفتاب را نشنوي،
شايد ديگر شعرهايم بدرقه دستانت نشوند.
كمي بهانه را به سپيدي كاغذ سنجاق مي كنم،
شايد روي تبسم آسمان
به اندازه همه ي ستاره ها كمي ياس
مهمان ابرا كني
هنوز در روشنايي مهتاب
خنده اي را روي لالايي شبنم ها مي پاشي
و من كوتاه تر از باور هاي تو،
ميان روياهايم سوخته ام.
بگذار لحظه هاي نوشته ام در انتها،
متن هاي خوبي براي تو باشد.
مگر مرز تلافي نگاهمان
نجابت ياسي رنگ چشم هايمان نيست
و انديشه هايي كه
حتي از آسمان هم منطقي ترند؟
انگار تو هنوز پروانه ها را با سادگي نگاه مي كني
كه نمي داني من نگاهت را پر از پروانه كرده ام.
اي كاش مي دانستي
براي من اهورايي ترين ستاره اي.
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...
======================================
مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|