
07-16-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رنج بردن
ما سفر معنوی خود را با شک و چون و چرا کردن در باب خود فریب خوردگیهایمان آغاز می کنیم.عدم یقین ،پیوسته در آنچه واقعی و غیر واقعی است وجود دارد. در آنچه شادی می خوانیم و در آن چه نگون بختی می نامیم.ما این را لحظه به لحظه و سال به سال_همانگونه که تای زندگیمان باز می شود_تجربه می کنیم و پیوسته پرسشهایی داریم و از قضا پرسشهایی که به ترشیدگی و پوسیدگی می روند.آنها به درد بدل می شوند . و درد افزایش می یابد هنگامی که پرسشها خشک تر می شود و پاسخ ها توهم آورتر.
هنگتمی که سالمند تر می شویم،به این شیوه یا شیوه ی دیگر،شروع می کنیم به پرسیدن اینکه"معنی زندگی چیست؟"ممکن است بگوییم"چه معنی زندگی چیست؟هر چیزی زندگی است."لیکن این بسیار فریبنده و زیرکانه است و سوال کماکان باقی می ماند.می توان گفت معنی زندگی ،بودن است ولی برای چه ؟ به چه می خواهیم برسیم،چه می خواهیم؟برخی می گویند، زندگی یعنی به کار بستن نیرو و همت برای رسیدن به اهداف بالاتر:سفر میان زمین و ما یا روشن شدن،دانشمندی گرانقدر شدن،عارفی بلند آوازه گشتن،اصلاح جهان،زدودن آلودگیهای زمین.شاید این معنی زندگی باشد_سخت کار ککنیم و چیزی به نصیب ببریم.می توان به فرزانگی تازه ای رسید و آن را با دیگران سهم کرد.یا می توان نظم سیاسی بهتری آفرید دموکراسی را به گونه ای تقویت کرد که تمام مردمانن برابر باشندو هر کس این حق را داشته باشد که هر آنچه می خواهد در محدوده ی مسئولیت متقابل انجام دهد.شاید ما باید تمدن بشری را به جایی برسانیم که دنیای ما مکانی خیال انگیز شود،جایگاه فرزانگی،جایگاه روشنی، آموختن و بالاترین پیشرفت های تکنولوژیکی.فراوانی و برکت،خانه های راحت،رفیقان دوست داشتنی.پیچیده تر و غنی تر و خوشحال تر،بدون ستیز،جنگ یا فقر ،با هوشمندانی که تمامی پاسخ ها را می دانند،دانشمندانی که توضیح می دهند چگونه ستاره ی دریایی آغاز شدو چگونه کیهان عمل می کند.
من ابدا این ذهنیت را ریشخند نمی کنم،لیکن آیا ما اهمیت مرگ را در نظر آورده ایم؟مرگ شریک زندگی است.ما مرگ را چگونه می بینیم؟پیام مرگ، دردناک است .اگر از فرزند چهارده ساله اتان بخواهید امیالش را بنویسد،سیاری آن را کاملا پرت و احمقانه می یابند. ما از قبول و پذیرش مرگ ،تن می زنیمريا،ولی والاترین آرمانهای ما،والترین تفکرات ما در باب معنی زندگی و والاترین اشکال تمدن جملگی به کار نمی آیند اگر فرایند تولد،رنج بردن و مرگ را فرو گذاریم.
هر لحظه،به دنیا آمدن و رنج کشیدن و مردن در کار است.به دنیا آمدن،دریچه ای است به یک وضعیت تازه.بلافاصله پس از به دنیا آمدن،احساس طراوت و تازگی،چون تماشای دمیدن خورشید در سحر گاه،در کار می شود.پرندگان بیدار می شوند و صدای خود را سر می دهند،هوا ازه است،و ما به سایه_روشن درختان و کوه ها می نگریم.خورشید که بالا می آید ،جهان روشن تر محدودتر می شود.خورشید سرخ تر و سرخ تر می شود و سرانجا به نوری سفید بدل می گردد_آفتاب تابان.انسان می خواهد دمیدن خورشید را نگاه دارد و به این وعده تابان بیاویزد.لیکن هیچ چیزی را نمی توان نگاه داشت_مرگ هست.هنگامی که مردیم،میان مرگ و زایش دیگر فاصله ای هست لیکن هنوز آکنده است از همه نوع پرسشها و پرت و پلاهای نیمه خودآگاه و ما با این همه به وضعیت تازه پا می گذاریم و بار دیگر زاده می شویم. و این فرایند بارها تکرار می شود.
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|