نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 07-21-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدايا شده تا به حال عاشق شده باشي؟؟نه عاشق بنده ات..كه به جاي بنده ات عاشق شده باشي؟؟درست همانطور كه ما عاشق ميشويم..درد ميكشيم...و رنج ميبريم و از ترس خشم تو تمام شور و شوق عاشقي را از ياد ميبريم...
خدايا شده تا به حال عاشق شده باشي..از شدت محبت لرزيده باشي و از شوق پر كشيده باشي؟؟؟سر بر شانه ي معشوق از دردهايت گفته باشي و از بي رحمي روزگار در پهناي سينه اش پنهان شده باشي؟؟بعد از خودت ترسيده باشي و روزها و روزها از درد گريسته باشي؟؟؟؟ خدايا...شده تا به حال از اين پايين..از اين جايي كه من هستم به خودت نگاه كرده باشي؟؟شده تا به حال بين خواستن و نداشتن..بين بهشت و جهنم سرگردان شده باشي؟؟؟
خدايا شده تا به حال به قشنگترين حسي كه در انسان آفريدي نه از گستره ي قدرت خودت كه از دريچه ي قدرت و توانايي من نگاه كرده باشي؟؟خدايا شده تا به حال به گنجايش ظرفيت وجود آدمي و حجم عشق فكر كرده باشي؟؟؟
خدايا...وقتي با توصيف خشم و غضب الهي حد و حدود و مرزها را مشخص ميكردي هرگز به وسعت بي حد و حصر عشق فكر ميكردي؟؟اصلا جنس عشق را از چه آفريدي؟؟از خاك انسان؟از آتش شيطان؟
آدم عاشق حوا بود و حوا عاشق سيب..حوا به هواي سيب رفت و ادم به هواي حوا و بهشت به بهاي عشق...زليخا عاشق يوسف بود و يوسق عاشق تو..يوسف به هواي عشق زنداني شد و به بهاي عشق شد عزيز مصر..
خدايا نميفهمم..عاقبت عشق چه بود؟نردبان تعالي بشر تا عرش؟؟يا سرسره ي سقوطش به ته دره ي جهنم؟
خدايا من گم شده ام...خدايا من جايي ميان بهشت و جهنم..جايي ميان دنيا و آخرت...جايي ميان قداست خواستن و امر به بايد و نبايد...جايي ميان انچه كه كردم و انچه نبايد ميكردم...گم شده ام...
خدايا من كجاي راه از تو جا ماندم كه چنين سرگردان شدم...خدايا كوله بار عشقم كجا از قافله ي رحمت تو افتاد كه نفهميدم؟؟من عاشق كجا از قافله سالار هدايت تو عقب افتادم كه به بيراهه رسيدم..خدايا چه شده؟؟چه كردم كه اين نردبان به جاي انكه به بالا برساندم به حضيض ذلت افكندم؟؟
خدايا..به كدام سو بروم؟خدايا درد دل به كه بگويم؟خدايا سر بر شانه ي چه كسي هاي هاي گريه كنم؟؟خدايا بي پناه و بي كس و تنها شده ام از دردي كه توان گفتنم نيست...
خدايا چه كنم؟؟به هر طرف كه ميروم او را ميبينم..به هر سو كه ميروم به او ميرسم..به هرچه كه پناه ميبرم سر از آغوش ياد او در مي آورم..خدايا گستره ي وجود او بر تمام زندگيم سايه انداخته...سايه اي كه نميدانم رحمت توست يا فريب ...
خدايا سراسر وجودم آتش است..اتشي كه نميدانم از حضور سيال اوست يا از گرمي نفس هاي هوس..
خدايا ذهن بيكران انساني من،پر از هياهو شده..هياهويي كه نميدانم صداي غل و زنجير است كه به پايم بسته ميشود يا صداي پايكوبي فرشتگان در بزم تعالي روح انسان...
خدايا من كجا ايستاده ام؟كجاي بندگي ام؟كجاي خداييت؟خدايا من جايي ميان هوا و زمين معلق مانده ام...نه توان ماندنم هست نه توان رفتنم...نه راه پسم مانده نه راه پيشم..
خدايا تو كه مرا آفريدي..عشق را آفريدي..او را آفريدي...سرنوشت را آفريدي و او را سر راهم قرار دادي..خدايا تويي كه محبتش را چنين بزرگ و خانمان برانداز در دلم جاي دادي..بگو حالا كه از من گرفتيش چه كنم؟؟چطور زندگي كنم؟؟به چه اميدي شبها بخوابم و به چه دلخوشي اي چشم هايم را باز كنم؟ من بنده ام..نا توانم..تو خدايي ..كاملي...توانايي..صاحب قدرتي..تو بگو من چه كنم؟؟ظرف شكسته و آب ريخته..من مانده ام تشنه و خشكيده لب....
خدايا بگو چه كنم؟؟با اين دل بي سروسامان چه كنم؟با اين زندگي برباد رفته چه كنم؟؟
خدايا چه كنم
با اين دل تنها و اين سد ايمان ترك برداشته ام؟؟؟

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید