نمایش پست تنها
  #93  
قدیمی 07-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شعر نمایش‌نامه‌ای از فدریکو گارسیا لورکا

همچون کوچه‌ای بی‌انتها

شعر نمایش‌نامه‌ای از فدریکو گارسیا لورکا

ترجمه‌ی احمد شاملو





بـا ز ىِ نـا يـب سـرهـنـگِ گـاردِ ســيـويــل



نايب‌‌سرهنگ:ــ من نايب‌‏سرهنگ گاردِ سيويلم.
وكيل‌باشى:ــ بله قربان!
نايب‌‏سرهنگ:ــ كسى منكره؟
وكيل‌باشى:ــ خير قربان!
نايب‌‏سرهنگ:ــ سه ‏تا ستاره و بيست‏ تا صليب ‏دارم من.
وكيل‌باشى:ــ بله قربان!
نايب‌‏سرهنگ:ــ عالى ‏جناب‏ اسقف با همه‌يِ بيس و چار تا منگوله‌‌ي بنفش‌‏اش، ‏بِمسلام كرد.
وكيل‌باشى:ــ بله قربان!
نايب‌‏سرهنگ:ــ من‏ سرهنگم. سرهنگم ‏من. نايب‌‏سرهنگ ‏گاردِ سيويلم من!

رومئو و ژوليتِ لاهوتى، سفيد و طلايى، در توتون زارِ قوطىِسيگار، يك‌ديگر را در آغوش‏ مى‌‏گيرند.
افسر، لوله‌‌ي ‏تفنگى را كه ‏پُر از سايه زيردرياست‏ نوازش مى‌‌كند.

صدايى‏ از بيرون:ــ ماه، ماه، ماه،

ماهِ فصل زيتون.

كازورلا Cazorla بُرجش را نشان مى‌‌دهد
بنامه‏خى Benameji پنهانش‏ مى‏‌كند.

ماه، ماه، ماه، ماه.

خروسى ‏در ماه ‏مى‏‌خوانَد.

آقاى شهردار! دخترهاتان
ماه‏ را تماشا مى‌‏كنند.

نايب‌‏سرهنگ:ــ اين ‏كيه؟
وكيل‌باشى:ــ يه ‏كولى.

نگاهِ نره‌‏قاطرىِ جوانِ كولى تيره مى‌‏شود و چشم‌‏هاى ريزِ نايب‌سرهنگِ ‏گاردِ سيويل را گشاد مى‌‏كُند.

نايب‌‏سرهنگ:ــ من نايب‌‏سرهنگ گاردِ سيويلم.
وكيل‌باشى:ــ بله ‏قربان.
نايب‌‏سرهنگ:ــ تو كى ‏هستى؟
كولى:ــ يه‏ كولى، آقا.
نايب‌‏سرهنگ:ــ خب، يه ‏كولى يعنى چى؟
كولى:ــ هر چى ميل‌‏تون باشه، آقا.
نايب‌‏سرهنگ:ــ اسمت‏ چيه؟
كولى:ــ چه‌‌طور مگه، آقا؟
نايب‌‏سرهنگ:ــ چى ‏گفتى؟
كولى:ــ گفتم كولى.
وكيل‌باشى:ــ پيداش ‏كردم ، ورداشتم آوردمش.
نايب‌‏سرهنگ:ــ كجا بودى؟
كولى:ــ رو پُلِ رودخونه‏ها.
نايب‌‏سرهنگ:ــ كدوم ‏يكى ‏از رودخونه‏ها آخه؟
كولى:ــ همه‏شون.
نايب‌‏سرهنگ:ــ خب، اون‏جا چى ‏كار مى‏‌كردى؟
كولى:ــ دارچينى صفا مى‌‏كردم.
نايب‌‏سرهنگ:ــ وكيل‌‌باشى!
وكيل‌‌باشى:ــ امر بفرماييد جناب‏ سرهنگِ گاردِ سيويل!
كولى:ــ واسه ‏خودم يه‏جُف بال ساخته‌‌‏ام كه ‏بِپَرَم. باشون مى‌‏پَرَم. گوگرد و سورى ‏رو لبام!
نايب‌‏سرهنگ:ــ واى!
كولى:ــ گر چه ‏واسه ‏پرواز احتياجى به‏ اون بال‏‌ها ندارم، ابرهاى‏ غليظ و حلقه‏ها تو خونمه.
نايب‌‏سرهنگ:ــ اى واى!
كولى:ــ تو ژانويه بهارنارنج دارم.
نايب‌‏سرهنگ:ــ واى واى واى!
كولى:ــ زيرِ برف، پرتقال.
نايب‌‏سرهنگ درهم پيچيده:ــ واى واى واى واى! بالام پوم پيم پام.

مى‌‏افتد مى‌‏ميرد.

روحِ توتون و شيرقهوه‌‌يِ ‏نايب‌‏سرهنگ گاردِ سيويل، از پنجره مى‌‌رود بيرون.

وكيل‌‌باشى:ــ اى هوار! به‏ داد برسين!


تو محوطه‏‌يِ سربازخانه‌، سه ‏گاردِ سيويل كولى را به ‏قصدِ كُشت مى‌‌زنند.


ترانــه‌‌ي كــو لــىِ كـتـك خورده


بيست ‏وچهار سيلى
بيست ‏وچهار سيلى.
اون وقت، مادر جون! شبى ‏كه ‏مياد
كاغذِ نقره ‏پيچم مى‌‏كنه.
گاردِ سيويلِ راه‏ها!
يك‏ قورت‏ آب به ‏لبم بِرِسونين.
آبى با ماهى‌‏ها و زورق‏‌ها.
آب آب آب آب.
آخ! فرمانده‌‌ي گاردهاى سيويل
كه ‏اون بالا تو دفترتى!
يه ‏دسمالِ ابريشمى ندارى
كه ‏صورت‏ِِ مَنو باش پاك ‏كنى؟





.shamlou.or

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید