نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 07-25-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تازه رسیده بودم خونه ،
مستقیم رفتم جلوی آیینه
صورتم داره لاغر میشه ، داماغمم داره با لاغر شدن صورتم بزرگتر میشه ،
خیلی سعی کردم بفهمم صورتم زیاد چاقه یا دماغم زیاد بلند ؟
از چیزایی که نمیتونم ازشون سر در بیارم بدجور کفری میشم
مثل همین خالای سفید سمت راست سرم
ماه به ماه دارن زیاد تر میشن
الان 10 تایی شدن
چند سالی هست این سمت سرم شروع کرده به سفید کاری
همینطور که داشتم خالای سفید موم رو میشمردم
به یاد اون پسره که تو اتوبوس دانشگاه نشسته بود افتادم
کچل بود ، عوضش موی پشت سرش رو بلند کرده بود
خیلی بلند
یه روز اگه کچل بشم ، هیچوقت موهای پشت سرم رو بلند نمیکنم
ضایع است ، و از اون ضایع تر اینه که شبیه عقده ای ها به نظر میرسی
، آدم کچل باشه ، شبیه عقده ای هام باشه , چقدر تنفر انگیر میشه
من با کچلا اصلا مشکل ندارم ،
اما با کچلای عقده ای خیلی مشکل دارم
بیخیال نگاه کردن به موها و سر تاسش شدم
پسرهء دوزاری
هادی رو دیدم
بهم گفت : شبیه افسرده ها شدی جدیدا
از اینجور حرفا زیاد میزنه ، فکر میکنه وقتی رک میشه خیلی تو دل برو میشه
برعکس ... اون اصلا هیچی نمیدونه ولی دلش میخواد تو تموم کارا یه سرکی بکشه
من افسرده نیستم ، و بهش گفتم که نیستم
فرشته کوچولو هم بهم میگه : تو شاکی هستی ، از همه چی
من شاکی نیستم
افسرده هم نیستم
امروز فرشته کوچولو نیومد سراغم ،
با اون دامن رنگ اطلسیش و چشمای درشتش
چند تا خال از موهای طلایی اش همیشه از زیر تاجش ریخته رو پیشونیش
فرشته ها همشون تاج دارن
خودش اینو بهم گفت
پاهای قلمی و سفید و کوچیکش
ولی خیلی میتونه با این پاها بپره
تقریبا از اینجا تا آسمون
دو تا بال ریز کوچولو هم پشت کتفاش در اومده
خیلی بهش میاد
همیشه غر میزنه : من که میتونم اینقده بلند بپرم ، بال میخواستم چیکار ؟
یه بار بهش گفتم : شاید تو اشتباهی اومدی این جا ،
شاید باید میرفتی یه جا که به بالهات نیاز بشه ؛ بتونی باهاشون پرواز کنی
خندید و گفت : درست اومدم ، خودم خواستم بیام پیشت
خلاصه فرشتهء خیلی ماهی هست ، خیلی ماه
هیچوقت حرف الکی نمیزنه ، هیچوقت موقعی که حوصلشو ندارم مزاحم نمیشه
غر میزنه اما خیلی کم
میشه اونو ساعتها رو شونه ات بشونی و تو خونه راه بری و باهاش حرف بزنی
و یا بشونیش رو میز تحریرت و بنویسی و بعد بهش بدی بخونه
هیچوقت تعریف الکی نمیکنه
چاپلوسم نیست
کسل کننده هم نیست
،
دوباره یاد حرف هادی افتادم
-: تو شبیه افسرده ها شدی ( حرف مفت زیاد میزنه اینم یکیش )
افسرده ها چند تا خصوصیت دارن که جز یکیش ، اصلا دوست ندارم شبیه بقیشون باشم
اونا خیلی ساکتن ( این همون خصوصیت دلخواه منه )
و یا خیلی حرف میزنن ، حرف زدن رو دوست ندارم ، بیشتر دوست دارم شنونده باشم
ادما به تناسب عقلشون ، فکشون میجنبه ،
معمولا کودن ها زیاد حرف میزنن ، باور کن
یه خصوصیت دیگشون اینه که افسرده ها خیلی قیافشون ناله است
شاید من افسرده بشم
اما هیچوقت نمیذارم قیافم برای مدت زیادی ناله بمونه
این قیافه رو بهم ندادن که شبیه پیرهن چروک کنمش
بعضیا اینجور چیزا رو کلاس میدونن
مخصوصا تو دخترا قبل از ازدواج و تو زنای جوون خیلی مسری هست
همش دوست دارن قیافشون رو ناله کنن
فرشته کوچولو میگه : اونا ناز و عشوه میان واسه شما مردا
من میگم : این که ناز نیست ، همون ناله میکنن
خیلی احمقانه میشه قیافهء اونایی که میخوان ناز بدن اما ناز دادن بلد نیستن
چند وقت پیشا یه پسری رو دیدم که تو عشوه روی هرچی دختر رو سفید کرده بود
کارش درست بود ، دمش گرم
یا نباید کاری رو بکنی یا اگه میخوای انجامش بدی باید درست انجامش بدی
از افسرده ها زیاد میدونم
خیلی زیاد
منم شاید افسرده باشم
اما هرچی تو آیینه به قیافهء خودم دید میزنم
جز 10 تا خال سفید سمت راست سرم
چیزی نمیبینم
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید