
07-28-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سرگذشت می خروشد دریا. هیچكس نیست به ساحل پیدا. لكه ای نیست به دریا تاریك كه شود قایق اگر آید نزدیك. مانده بر ساحل قایقی ریخته شب بر سر او، پیكرش را ز رهی ناروشن برده در تلخی ادراك فرو. هیچكس نیست كه آید از راه و به آب افكندش. و در این وقت كه هر كوهة آب حرف با گوش نهان می زندش، موجی آشفته فرا می رسد از راه كه گوید با ما قصة یك شب طوفانی را. رفته بود آن شب ماهی گیر تا بگیرد از آب آنچه پیوندی داشت. با خیالی در خواب. صبح آن شب، كه به دریا موجی تن نمی كوفت به موجی دیگر، چشم ماهی گیران دید قایقی را به ره آب كه داشت بر لب از حادثة تلخ شب پیش خبر. پس كشاندند سوی ساحل خواب آلودش به همان جای كه هست در همین لحظة غمناك بجا و به نزدیكی او می خروشد دریا وز ره دور فرا می رسد آن موج كه می گوید باز از شبی طوفانی داستانی نه دراز. (سهراب سپهری)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|