نمایش پست تنها
  #37  
قدیمی 08-14-2010
.شایان. آواتار ها
.شایان. .شایان. آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 7
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ارسال شده از طرف مریم


باسلام خدمت همه طرفداران سریال جذاب اما کشدار در جستجوی پدر من خلاصه ۳قسمت آخیرش رو برای اونایی که ندیدن مینویسم:
مارگاریتا تصمیم گرفته بود بخاطرفرجولیتو هم که شده ایگناسیو روببخشه وبره همه واقعیت روبهش بگه ولی وقتی بیخبر میره داخل اتاق ناسیو که لباساشو بذاره میبینه که بعله ناسیو وچنتل باهمدیگه مشغولند!وهمین باعث میشه تامارگاریتا دوباره از ناسیو بدش بیادوحتی عذرخواهی ناسیو هم دراینباره چیزی از حس تنفرش کم نمیکنه، ازاونطرف هم دوباره چنتل میاد سراغ مارگاریتا ومیگه اگه دست از سر ناسیو برنداری بعدازاینکه باناسیوعروسی کردم قسم میخورم کاری کنم که فرجولیتو رو ازت بگیره این مارگاریتا خره هم باورش میشه و برای همین تصمیم میگیره به خواستگاری فرانسیسکو جواب مثبت بده تا هم فرجولیتو پدردار بشه وهم پشتوانه ای داشته باشه تا کسی نتونه پسرشو ازش بگیره ازاونطرف هم ناسیو برحسب تصادف بوسیله الگا میفهمه که مامان فرجولیتو مارگاریتاست وکلی سر مارگاریتا عصبانی میشه که چرابه من دروغ گفتی ولی مارگاریتابا زبون درازی میگه به تو هیچ ربطی نداره!خلاصه ماری که دیگه حالا بیش از پیش ترسیده مبادا پسرشواز دست بده میاد وجواب “بله”رو به فرانسیسکو میده و فرانکی هم خوشحال وخندون دست ماری رومیگیره ومیاد وجلوی همه اعضای خونه نامزدیشو با ماری اعلام میکنه،ناسیو از زور ناراحتی بلندمیشه میره تو آشپزخونه وماری هم که ته دلش ناراحت بودمیره تو آشپزخونه،ناسیو برمیگرده بهش میگه تو بخاطر انتقام اینکار رو کردی ولی عشق بین من وتو هیچوقت ازبین نمیره وحتی اگه زن داداشمم بشی من همچنان عاشقت میمونم واگه این عشق گناهه حاضرم بخاطرش برم به جهنم!مارگاریتا هم همینطور ناسیو رو نگاه میکنه و اشک میریزه ناسیو هم درآخر بهش گفت مطمءن باش یه روزی میام به سراغت ودست از سرت برنمیدارم!!دراین حول و ولا آوانجلینا سکته قلبی میکنه و میبرنش بیمارستان وایگناسیو هم دکترش میشه تا اینکه به هوش میاد و به ایگناسو میگه که من میدونم تو و ماری همدیگه رو دوست دارین پس نذار با داداشت ازدواج کنه و به من قول بده که اگه من مردم تو تحت هر شرایطی از مارگاریتا و پسرش مواظبت میکنی ناسیو هم قول میده،وقتی ماری هم میاد تو آوانجلینا تصمیم میگیره تا درحضورمارگاریتا به ایگناسیو بگه که پدر واقعی فرجولیتو کیه که طبق معمول انقدر لفتش داد تا یکهو گریگوریو در رو باز کرد و اومد تو و به ناسیو که مشتاق جواب بود گفت من پدر فرجولیتو هستم !ناسیو هم بعدا کلی سر گریگوریو عصبانی میشه چطور تونستی همچین کار بیشرمانه ای با مارگاریتا بکنی و من از ماری میخوام تا حتما ازدست تو شکایت کنه!خلاصه اینکه مارگاریتا اصلا به ناسیو محل نمیده و ناسیو هم ازاین قضیه خیلی ناراحته تا اینکه رامیریتو به ناسیو گفت تو نباید تسلیم بشی وباید برای بدست آوردن مارگاریتا بجنگی،ازاونطرف هم آوانجلینا از بیمارستان مرخص میشه وقرار میشه که تو کلیسا با پدرو باهم عقدکنند که در روز عقد وقتی کشیش آماده میشه تا خطبه اش رو بخونه یکهو ایگناسیو از دز وارد میشه و میگه من عاشق مارگاریتام وبرای رسیدن به اون باید چکار کنم؟! که ایجا دیگه این قسمت تموم میشه راستی پدرو هم فهمیده بچه هاش کیاند ولی جرءتشو نداره بره خودشو بهشون بشناسونه

ویرایش توسط SHeRvin : 08-14-2010 در ساعت 11:01 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید