بازی سال
چه سخته مرگ باغچه رو دیدن حرفی نزدن
یه غول زشت زمهریر : یه گوله برفی نزدن
چه سخته لال بی صدا از لب دشنه رد شدن
عاشق دریا بودن اسیر دست سد شدن
چه سخته قد کشیدن از عمق یه دره ی عمیق
تو این زمستون بلند ‚ فکر شروع یه حریق
خورشید گیس طلا ! بیا ! رو چشم ما قدم بذار
جوانه های عاشق از دل خک بیرون بیار
خاطره های منجمد منتظر طلوعتن
آخر خط رسیده ها منتظر شروعتن
بیا تا این یخای بد ‚ آب بشن از حراتت
بیا تا پشت زمهریر ‚ بشکنه پیش قدرتت
بیا که باغچه عمری اسیر سرما و غمه
بیا که مرگ غنچه ها تو باغچه مون دم به دمه
بیا ! بیا ! که نور تو ‚ باغچه رو زنده می کنه
بهار رو تو بازی سال ‚ بازم برنده می کنه
خورشید گیس طلا ! بیا ! رو چشم ما قدم بذار
جوانه های عاشق از دل خک بیرون بیار
خاطره های منجمد منتظر طلوعتن
آخر خط رسیده ها منتظر شروعتن
|