مرثیه ی خروس
دیگه شب بو ‚ بو نمیده ! رنگ این شبم پریده
انگار از اونور ابرا داره می رسه سپیده
ای خروس سر بریده
خوش صدای پر حنایی ! پس چرا تو بی صدایی
نکنه پنجه ی روباه سینه ی تو رو دریده؟
ای خروس سر بریده
حنجره ت جنس طلا بود! به ترانه مبتلا بود
کی با خنجر روی آواز ‚ خط سرخابی کشیده ؟
ای خروس سر بریده
تو صدای آخرینی ! حالا نیستی که ببینی
بی تو هیچکس توی این ده رنگ آفتاب رو ندیده
ای خروس سر بریده
بی تو خورشیدم نیومد ! این سیاهی سر نیومد
انگاری دستای ظلمت ‚ سیبای طلا رو چیده
ای خروس سر بریده
فکر آخرین نبردی ! می دونم که بر میگردی
از هراس خوندن تو دیو قصه ورپریده
ای خروس سر بریده
|