ترانه ی عقرب شب
یکی شبها راه میفته واسه چیدن ستاره
عینک دودی به شمش ‚ ماشینش نمره نداره
یکی شبها راه میفته توی کوچه های خلوت
پشت عینک سیاهش دو تا چشم بی مروت
اون شناسنامه نداره ‚ هر دقیقه با یه اسمه
برگه ی امان ظلمت واسه اون یه جور طلسمه
دنبال رنگ سیاهه ‚ روشنی رو دوس نداره
تکیه کلمش اینه که : ستاره بی ستاره
ای ! آدما ! خبر ! خبر
عقرب شب تو کوچه هاس
دوباره تو این شب تار
نوبت یک کدوم ماس
عقرب سیاه وحشی ‚ فکر کشتن چراغه
خیلی وقته توی این شهر ‚ بازار حادثه داغه
نیش این عقرب وحشی ‚ زهر صد تا مار رو داره
توی خواب راه میره اما ‚ به خیالش که بیداره
یکی اونو جادو کرده ‚ گفته روشنی گناهه
گفته با مردن خورشید ‚ همه کارا رو به راهه
عقرب ساده ی قصه ‚ تو تن خودش اسیره
میدونه آخر بازی خودشم باید بمیره
ای ! آدما ! خبر ! خبر
عقرب خودش رو نیش زده
دستای نامریی شب
دیکته هاش رو آتیش زده
|