به شب بگو آفتابی شه
ای ! گل یخ ! ای ! گل یخ ! زمستونم بارش رو بست
طلسم زمهریر شب تنها با دست تو شکست
تو یاد دادی به این صدا که سر بده ترانه رو
تویی که زنده می کنی شعرای عاشقانه رو
از من و تو گذشت عزیز ! به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه
ای گل یخ ! با تو میشه دل به ترانه ها سپرد
با تو میشه ستاره بود همیشگی شد و نمرد
وقتی که تو کنارمی تازه من و من می بینم
آفتاب و مهتاب نمی خوام ‚ این شب رو روشن می بینم
از من و تو گذشت ‚ عزیز ! به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه
کلید نمی خوام گل یخ ! قفلا با بوسه وا میشن
وقتی که تو پیش منی گمشده ها پیدا می شن
قناری تو کنج قفس پرواز رو معنا می کنه
برای دیوار که دست ‚ پنجره رو وا میکنه
از من و تو گذشت ‚ عزیز ! به شب بگو آفتابی شه
ستاره رو سرم بریز ! به شب بگو آفتابی شه
|