
08-18-2010
|
 |
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720
6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در قسمت اول از مقاله "کنترل ذهن (Mind Control) و نقش رسانه های گروهی"، با مفاهیم برنامهریزی از طریق رسانههای گروهی، مغزهای متفکر طبقه ممتاز (Elite)و بحث مالکیت رسانهها آشنا شدید. در ادامه، قسمت دوم و پایانی مقاله ارائه میگردد.در انتهای این پست می توانید مقاله کامل شامل هر دو قسمت اول و دوم را در قالب PDF دانلود کنید.
یکسانسازی افکار انسانی
ادغام کمپانیهای رسانهای در دهههای اخیر، باعث ایجاد الیگارشی گروه کوچکی از کمپانیهای بزرگ شده است. سریالها و فیلمهایی که میبینیم، آهنگهایی که میشنویم و روزنامههایی که میخوانیم، تماما توسط پنج شرکت تولید شدهاند که صاحبانشان، روابط بسیار نزدیکی با طبقه ممتاز جهان داشته و در بسیاری از موارد، خودشان از طبقه ممتاز هستند. این شرکتها با در اختیار داشتن تمامی مجراهای خروجی، به راحتی به عامه مردم دسترسی دارند و قادرند در اذهان مردم یک جهانبینی معین و هماهنگ را قرار دهند، و با این کار، "یکسانسازی افکار" را عملی کنند.
حتی جنبشها و احزاب و سبکهایی که به عنوان موضوعات حاشیهای محسوب میشوند، در واقع، ضمیمهها و الحاقهایی هستند بر جریان تفکر اصلی. رسانههای گروهی هستند که اگرچه محصولات مستقلی تولید میکنند و دقیقا چهره شورشیهای مستقل را دارند، اما در واقع جزیی از سیستم حکومتی هستند و هیچگاه با بخشهای مختلف آن ستیزه و مشاجرهای نمیکنند. هنرمندان، آثار و ایدههایی که با طرز تفکر جریان اصلی سازگار نباشند، توسط شرکتهای بزرگ یکی پس از دیگری، از معرض دید جامعه محو و فراموش میشوند. اما در عین حال، ایدههایی که آنقدر معتبر و مطلوب به نظر میرسند که توسط جامعه پذیرفته شوند، به طور ماهرانهای به مردم فروخته میشوند تا به هنجارهای بدیهی جامعه تبدیل شوند.
ادوارد برنیس در سال 1928 به پتانسیل بسیار زیاد سینما برای یکسانسازی افکار، پی برده بود:
"سینمای آمریکا، بزرگترین موج حامل تبلیغات به صورت ناخودآگاه در جهان امروز است. سینما، مبلّغ و توزیعکننده بزرگ ایدهها و افکار است. سینما میتواند ایدهها و عادات یک ملت را یکسان کند. با توجه به این که فیلمها متناسب با تقاضای مردم ساخته میشوند، به جای اینکه افکار و ایدههای جدیدی را برانگیزانند، آنها منعکسکننده، تشدیدکننده و حتی بزرگکننده گرایشات و تمایلات عامه مردم هستند. سینما تنها از طریق ایدهها و واقعیات متداول و رایج سود میبرد. در حالیکه روزنامهها، خوراک خبری مردم را تولید میکنند، سینما برای سرگرمی مردم، خوراک تولید میکند."
- ادوارد برنیس، تبلیغات (پروپاگاندا)
در دهه 1930 تا 1940، متفکران مدرسه فرانکفورت، مثل تئودور ادورنو 1 و هربرت مارکیوز 2، این حقایق را برای آزادی انسان، خطرناک دانستند. آنها سه مشکل اساسی صنایع فرهنگی را شناسایی کردند. طبق نظر آنها این صنایع میتوانند:
1. با جلوگیری از رشد افراد آزاداندیش که میتوانند عاقلانه و منطقی تصمیم بگیرند، باعث تنزل سطح فکری انسانها به سطح تفکر عوام شوند؛
2. اراده درست و مشروع افراد برای خودآگاهی و استقلال را با راحتطلبی، بیارادگی و همرنگی با جامعه جایگزین کنند، و
3. این طرز تفکر را جا بیندازند که انسان ناچار است برای فرار از دنیای پوچ و بیرحم، به دنبال ارضای نفس خود باشد.
امروزه با ظهور بازیهای رایانهای آنلاین، فیلمهای سه بعدی و سیستمهای سینمای خانگی، مفهوم انزوای اجتماعی بیش از پیش خود را نشان میدهد. عامه مردم همواره دنبال تهیه جدیدترین تکنولوژی برای سرگرمی هستند، در نتیجه از محصولات گرانقیمتی که تنها قویترین کمپانیهای رسانهای دنیا، توان تولید آن را دارند، استفاده میکنند.
این محصولات شامل پیامها و نمادهای کاملا حساب شده هستند و در یک کلام چیزی جز یک پروپاگاندای سرگرمکننده نیستند. مردم طوری تربیت شدهاند که عاشق این پروپاگاندا باشند تا حدی که پولی که با زحمت زیاد به دست آوردهاند را به راحتی برای آن هزینه میکنند. پروپاگاندا را (در حوزه سیاسی، فرهنگی و تبلیغات تجاری) دیگر نوعی دستور و اجبار دیکتاتوری به حساب نمیآورند، بلکه آن را مترادف با سرگرمی و لذت میدانند.
"با پیدایش پروپاگاندا، مدافعان سواد جهانی و مطبوعات آزاد، تنها دو احتمال را پیش روی خود میدیدند: پروپاگاندا ممکن است درست باشد، یا میتواند اشتباه باشد. آنها نتوانستند آنچه را که امروز به خصوص در نظامهای دموکراسی سرمایهداری ما (در غرب) اتفاق افتاده را ببینند. توسعه عظیم صنعتی در حوزه ارتباطات جمعی اتفاق افتاد، صنعتی که اساسا نه به دنبال درستی است و نه متعرض نادرستی میشود، بلکه تنها به اشاعه اوهام و خیالات اغلب بیاهمیت و نامربوط علاقهمند است. خلاصه اینکه، آنها میل سیریناپذیر انسان برای دیوانگی را در نظر نگرفتند."
- آلدوس هاکسلی، مقدمه کتاب "جهان نوین آینده"
معمولا یک محصول رسانهای به تنهایی اثر پایداری بر روان انسان نمیگذارد. اما رسانههای گروهی که طبیعتا در همه جا حضور دارند، محیطی برای زندگی به وجود میآورند که ما هر روز در آن و با مبانی آن رشد میکنیم. آنها هنجارها را تعیین میکنند و مانع ورود موارد ناخواسته خودشان میشوند. مانند اسبی که چشمبند زده و تنها میتواند چیزهایی را ببیند که در مقابلش باشد، مردم نیز تنها چیزهایی را میبینند که قرار است به سمتش حرکت کنند.
"این ظهور رسانههای گروهی بود که استفاده از شیوههای پروپاگاندا را در وسعتی به گستردگی جامعه ممکن ساخت. هماهنگسازی مطبوعات، رادیو و تلویزیون برای ساختن محیطی مداوم، پایدار و جامع، باعث میشود این محیط جلب توجه نکند؛ چون اینها یک محیط ثابت را میسازند. در واقع رسانههای گروهی، حلقه ارتباطی ضروری بین افراد جامعه و توقعات یک جامعه صنعتی است."
- جکس الول (Jacques Ellul)
یکی از دلایلی که باعث شده رسانههای گروهی بتوانند بر جامعه تأثیر بگذارند، بهرهگیری از نتایج مطالعات فراوان در حوزه علوم انسانی و روانشناختی است.
ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 08-18-2010 در ساعت 02:24 AM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|