فروشی ٭یکی ترانه ساز می شه، یکی می شه آدمْ فروش!؟
ای ترانه را برده از هوای این خانه!
ای طلوع ِ ناهنگام در غروبِ ویرانه!
روز ِ ما شدن با تو، روز ِ مردن من شد!
این حریق ِ دریاسوز، با دم تو روشن شد!
ای نفس کش! ای بی دل! نارفیق ِ ناهمرنگ!
دل به تو نمی بازم، ای همیشه پر نیرنگ!
تو را مرور می کنم، از تو عبور می کنم!
خاطره های دور را، زنده بگور می کنم!
دل اسیر ِ رؤیا و خواب اسیر ِ بختک بود!
عکس ِ تو در ایینه، عکس ِ یک مترسک بود!
نقش ِ ماه ِ کج تابت، نقش ِ نیش ِ کژدم بود!
سهم من از این کژدم نیشک ِ خموشی نیست!
این ترانه، این عاشق، این نفس فروشی نیست!
تو را مرور می کنم، از تو عبور می کنم!
خاطره های دور را، زنده بگور می کنم!●
|