نمایش پست تنها
  #40  
قدیمی 08-19-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اقای من....
يا صاحب الزمان ! داستان يوسف را گفتن وشنيدن به بهانه ي توست .

شرمنده ايم .

مي دانيم گناهان ما همان چاه غيبت توست .

مي دانيم كوتاهيها ، نادانيها و سستيهاي ما ، ستمهايي است كه در حق تو كرده ايم .

يعقوب به پسران گفت : به جستجوي يوسف برخيزيد ،

و ما با روسياهي و شرمندگي ، آمده ايم تا از تو نشاني بگيريم .

به ما گفته اند اگر به جستجوي تو برخيزيم ، نشاني از تو مي يابيم .

اما اي فرزند احمد ! آيا راهي به سوي تو هست تا به ديدارت آييم .

اگر بگويند براي يافتن تو بايد بيابانها را در نورديم ، در مي نورديم .

اگر بگويند براي ديدار تو بايد سر به كوه و صحرا گذاريم ، مي گذاريم .

اي يوسف زهرا !

خاندان يعقوب پريشان و گرفتار بودند ،

ما و خاندانمان نيز گرفتاريم ،

روي پريشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببين .

به ما ترحم كن كه بيچاره ايم و مضطر

اي عزيزِ مصرِ وجود !

سراسر جهان را تيره روزي فرا گرفته است .

نيازمنديم ! محتاجيم و در عين حال گناهكار

از ما بگذر و پيمانه جانمان را از محبت پر كن .

يابن الحسن !

برادران يوسف وقتي به نزد او آمدند كالايي – هر چند اندك – آورده بودند ،

سفارش نامه اي هم از يعقوب داشتند .

اما ...

اي آقا ! اي كريم ! اي سرور !

ما درماندگان ، دستمان خالي و رويمان سياه است .

آن كالاي اندك را هم نداريم .

اما... نه ،

كالايي هر چند ناقابل و كم بها آورده ايم .

دل شكسته داريم

و مقدورمان هم سري است كه در پايت افكنيم .

نااميديم و به اميد آمده ايم .

افسرده ايم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ايم .

سفارش نامه اي هم داريم .

پهلوي شكسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ايم .

يا صاحب الزمان !

به يقين ، تو از يوسف مهربانتري .

تو از يوسف بخشنده تري .

به فريادمان برس ، درمانده ايم .

اي يوسف گم گشته ! و اي گم گشته ي يعقوب !

يعقوب وار ، چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداريم .

در دوران پر درد هجران ، اشك مي ريزيم و مي گوييم :

تا به كي حيران و سرگردان تو باشيم .

تا به كي رخ ناديده ترا وصف كنيم .

با چه زباني و چه بياني از اوصاف تو بگوييم و چگونه با تو نجوا كنيم .

سخت است بر ما ، كه از دوري تو ، روز و شب اشك بريزيم .

سخت است بر ما ، كه مردم نادان تر واگذارند .

سخت است بر ما ، كه دوستان ، ياد ترا كوچك شمارند . يا بقّيةالله !

خسته ايم و افسرده ،

نالانيم و پژمرده ،

گريه امانمان را بريده است .

غم دوري ، ديوانه مان كرده است . اما نمي دانيم چه شيريني و حلاوتي در اين درد و دوري است كه مي گوييم :

كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكيبايي كند .

تا من نيز در بي قراري ، ياريش دهم

كجاست آن چشم گرياني كه از دوري تو اشك بريزد ؟

تا من او را در گريه ياري دهم

مولاي من ! ديدگانمان از فراق تو بي فروغ گشته اند .

و مي دانيم پيراهن يوسف ، يادگار ابراهيم ، نزد توست .

و اي كاش نسيمي از كوي تو ،

بوي آن پيراهن را به مشام جان ما برساند .

و اي كاش پيكي ، پيراهن ترا به ارمغان بياورد

تا نور ديدگانمان گردد .

اي كاش پيش از مردن ، يك بار ترا به يك نگاه ببينيم .

درازي دوران غيبت ، فروغ از چشمانمان برده است
كي مي شود شب و روز ترا ببينيم و چشمانمان به ديدار تو روشن گردد ؟

شكست و سرافكندگي ، خوار و بي مقدارمان كرده است .

كي مي شود ترا ببينيم كه پرچم پيروزي را برافراشته اي ؟

و ببينيم طعم تلخ شكست و سرافكندگي را به دشمن چشانده اي .

كي مي شود كه ببينيم ياغيان و منكران حق را نابود كرده اي ؟

و ببينيم پشت سركشان را شكسته اي .

كي مي شود كه ببينيم ريشه ستمگران را بركنده اي ؟

و اگر آن روز فرا رسد ...

و ما شاهد آن باشيم ،

شكرگزار و سپاسگو نجوا مي كنيم :

الحمدلله رب العالمين .
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید