
08-19-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آقا جون مهدي فاطمه
نمي دانم آيا لياقت دوست داشتن تو را دارم تويي که با گوشه اي از نگاهت غم را از وجودم مي رهاني تويي که هر گاه نياز داشتم سخنانت را همچون همراهي صبور براي خود داشتم .
قلب شکسته ام را هيچگاه نتوانستم ترميم کنم ولي از آنگه که با تو آشنا شدم تپش قلبم از کار افتاد وگويي قلبي تازه در درونم جوانه زد .
نمي دانم از چه بگويم وچگونه بگويم دوست داشتن تو را براي خود زياد مي بينم نمي دانم توان اين همه محبت را دارم !؟
اشکهايم بي دليل جاريست در هنگام ديدن تو وشنيدن سخنانت ولي اين را مي دانم به اندازه ي هر کلمه اي که بر ذهن وبر زبان خود مي آوري نفرت و کينه اي که وجودم را فرا گرفته تخليه مي شود و همانند اشک مرا تنها مي گذارد واز من دور مي شود .
دستهايت را مي بوسم براي بزرگواريت بوسه بر پيشانيت ميزنم براي انسان بودنت .
هرگاه بر اطراف خود نظري کردم جزء چشمهايي که مرا به ديد تحقير مي ديد چيزي نديدم تا آن شب رويايي با تو آشنا شدم وگويي آن شب ستاره روشنايي مسير زندگي نه چندان طولاني من روشن شد .
زندگي خود را فراموش کرده بودم آري فراموش برايم معني خاصي نداشت تا اينکه حضور تو به من فهماند که زندگي من براي محبت کردن است نه براي محبت ديدن براي دوست داشتن است نه براي دوست داشتنم
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|