ديشب گريز من زمن از فكر تو بود
دلواپسي در قلب من ازهجر تو بود
ديشب نگاهتارمن صدها سخن داشت
او در رخ هر آينه شكوه زمن داشت
ديشب به چشمانم به جاياشك خون بود
در حسرت ديدارتو دردل جنون بود
ديشب نبود همصحبتم جزيك قناري
او هم براي ديدنت بي تاب آري
__________________
-------------------------------
ای تو همیشه در میان
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد 
|