نمایش پست تنها
  #57  
قدیمی 08-31-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



پروین اعتصامی

شاعر دردآشنا


پروین اعتصامی از معدود بانوان تاریخ ادبیات ایران است که به راستی قدر و منزلتش، چنان که باید، شناخته نشده است. او را شاعری حساس، دردآشنا و دلسوز دانسته اند. او با زبان ساده، فصیح اما استوارش که به راستی آیینه تمام نمای عاطفه و محبت بود از رنج محرومان سخن گفت و با مشاهده ناگواری های اجتماعی لب به شِکوه گشود و برای تغییر اساسی الگوهای غلط رایج در جامعه، تلاش کرد. از دلِ دریایی او توفانی از امواج برخاست تا انسان های پیرامون خویش را از این خواب غفلت و بی تفاوتی بیرون بیاورد، همچون ابری گهربار، بر دشت های تشنه معرفت و عطوفت بارید تا بیداری و شکوفایی را برایشان به ارمغان آورد.
او در مدت عمری که طولی اندک و عرضی قابل توجه داشت، با مطالعه و ژرف کاوی در فضیلت ها و ارزش های ارزنده، مرواریدهای گرانبهایی را از خود به یادگار نهاد. مضمون آفرینی های زیبایش نشانه توجه به عوالم معنوی، شرف و انسانیت است. در واقع می توان گفت نور معرفت، نخست خرد و دلش را منوّر ساخت، آنگاه با این مشعل به کاوش در ناهمواری های اجتماعی پرداخت و از این رهگذر نکته سنجی ها و ابتکارات ویژه ای را در اشعارش مطرح کرد. سروده هایش نه بیان امیال و خواسته های هوس آلود و حقیرانه شخصی بلکه جلوه هایی جالب از گرایش های عالی و فضیلت های ناب اخلاقی را ترسیم نمود و به دلیل اصالت خانوادگی هرگز با حرکت هایی که استبداد رژیم پهلوی به تبلیغ آن می پرداخت همراه نگردید و اشعار انتقادی او که ناظر به مسائل سیاسی ـ اجتماعی است سند چنین ادعایی می باشد و به قول استاد دکتر قدمعلی سرامی:
«پروین در جهان هماهنگ اما رنگارنگ سیر کرده بود و روان حساس و روح جستجوگرش با یکایک موجودات، ارتباط ذهنی برقرار کرده است و این تراوش های اندیشه که در دیوانش میان اجزای کیهان پیش می آید نه تخیّلی که حاکی از واقعیت است.»
اقتدار پروین در سخنوری ستودنی است و در قرن ما کمتر شاعری به اندازه او مورد مهرورزی، ستایش و تجلیل ایرانیان بوده است. سخن سنجان نیز این عطر زنانه خاص را مورد توجه قرار داده و از آن به انحاء گوناگون یاد کرده اند. پروین با عشق و اشتیاق برای گشودن مرزهای تنگ رفتارهای اجتماعی مذموم فریاد برآورد و هنر خود را با کمالی زنده و پویا توأم ساخت و تفکر و آلام نیمی از اعضای جامعه را که در ادوار تاریخی بر اثر نگرش های غیر منطقی و فشار استبداد و اختناق در گوشه خانه ها و یا حرمسراها پنهان مانده بود به محیط سازنده اجتماعی آورد و پویایی فرخنده و تحرکی خجسته در ذهن ها و روان ها جاری ساخت و کوشندگی شایان ستایشی را از خود به یادگار نهاد.

خانواده

پدر پروین در اصل آشتیانی بود. میرزا یوسف آشتیانی اعتصام دفتر که بعدها به اعتصام الملک موسوم گردید، فرزند میرزا ابراهیم خان مستوفی آشتیانی است و در 1253ش در تبریز به دنیا آمد. در کودکی نزد پدر و آموزگاران برگزیده، به تحصیل مقدمات پرداخت. سپس ادبیات عرب، فقه، اصول، منطق، کلام و حکمت را نزد استادان این علوم، بسزا آموخت. در خط های چهارگانه نستعلیق، نسخ، شکسته و سیاق به استادی رسید و علوم جدید را نیز به خوبی فرا گرفت. در زبان های ترکی استانبولی، دبیری شیرین سخن، در زبان فرانسوی، مترجمی توانا و در ادبیات عرب، مترجمی بی همتا گردید و به همین دلیل در مصر، عراق و سوریه اشتهاری به دست آورد.
هنوز بیست سال از عمرش نگذشته بود که یکی از کتاب هایش که به زبان عربی بود در شمار کتاب های درسی مصریان قرار گرفت و ادیبان این کشور بر کتاب عربی دیگرش که «ثورة الهند» نام داشت، ستایش ها نوشتند و ناشران مصری بر خرید حق نشر آن بر یکدیگر سبقت گرفتند.
میرزا یوسف چند سال قبل از اعلام مشروطیت و در ربیع الثانی 1318ه··· .ق کتاب «تحریرالمرأة» (آزادی زنان)، تألیف «قاسم امین مصری» را که در دفاع از حقوق و حرّیت بانوان است با نام «تربیت نسوان» به فارسی برگردانید و در تبریز به طبع رسانید. این حرکت فرهنگی در گرماگرم تعصب های خشن و بی مورد، یکی از شجاعت های ادبی است و قبل از انقلاب مشروطه کسی این گونه موضوع حقوق زنان را مطرح نکرده بود. یوسف اعتصامی در جوانی به تهران رفت و ماهنامه علمی، ادبی و اخلاقی «بهار» را منتشر کرد. اولین اشعار پروین در همین مجله درج گردید. وی آثاری از «ژول ورن»، «ویکتور هوگو» و دیگر نویسندگان خارجی را به فارسی ترجمه و خود نیز کتاب هایی تألیف کرد. اعتصامی مدتی در وزارت فرهنگ مشغول به کار شد، ایامی هم نماینده مجلس بود. او ریاست کتابخانه مجلس و عضویت کمیسیون فرهنگ را تا آخر عهده دار بود. این نامدار عرصه ادب و اندیشه در 12 دی 1316 بدرود حیات گفت و پیکرش در قم، به خاک سپرده شد.
مادر پروین، اختر اعتصامی نام داشت که در اصل آذربایجانی بود. بانو اختر الملوک دختر میرزا عبدالحسین شوری بخشایشی مُلقّب به قوام العداله (از منشیان و سخنوران عصر ناصری) بود. «شوری» دارای طبعی روان و خطی خوش بود. این بانو که پرورش یافته چنین ادیبی بود، احساسات لطیف و شاعرانه دخترش را شکوفا ساخت. محصول ازدواج اعتصام الملک با او، چهار پسر و یک دختر بود. او نیز در 26 اردیبهشت 1352 درگذشت و در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه(س) در شهر مقدس قم دفن گردید.

تولد و ایام کودکی و نوجوانی

در چنین خانواده ای که رایحه فرهنگ، اندیشه و ادب از آن ساطع بود، در 25 اسفند ماه سال 1285ه··· .ش یعنی هفت ماه و ده روز پس از اعلام فرمان مشروطیت (14 مرداد 1285ش) کودکی دیده به جهان گشود که «رخشنده» نام گرفت و بعدها تخلّص «پروین» را برای خود برگزید. در همان اوان زندگی که این طفل در پرتو پرورش های مادری خوش ذوق و تربیت های پدری پرمایه، نهال وجود خود را بارور می ساخت، زمانه ای پرحادثه را ناظر بود، ملتی به جان آمده از ظلم و خودکامگی و برخاسته از خواب سنگین هزاره ها در پرتو امیدی نویافته، در ظلماتی که او را از هر سو در خود فرو گرفته بود، راهی به رهایی می جست.
با وجود آنکه چند ماهی پس از تولدش مردم انقلاب مشروطه را به رهبری روحانیت سامان دادند اما آنان تا رسیدن به سرمنزل مقصود و حاکمیت قانون راهی دراز در پیش داشتند و متأسفانه دولت های پس از مشروطه هم با کشتار و ویرانی، اندوهی مرگبار را در همه جا چون ابری سیاه گسترانیدند. دولت های ابرقدرت چون روس، انگلیس و بعد هم آمریکا ایران را معرض تاخت و تاز خویش قرار داده و برای سلطه بر ملت این سرزمین، با یکدیگر در رقابتی شدید بودند. رضاخان هم وقتی روی کار آمد، راه دیکتاتوری، جاه طلبی و سرکوبی حق طلبان و آزادی خواهان را پیش گرفت. در چنین روزگار تیره و تاری، پروین مقدمات ادب پارسی و عربی را از پدرش فرا گرفت و از سن هفت سالگی شعر گفتن را آغاز کرد و اعتصام الملک را غرق شور و نشاط کرد. پس از این، در آموزش و پرورشِ یگانه دخترش به جان کوشید و در تربیت او از هیچ لحظه ای فروگذار نکرد. خانه اش میعادگاه دانشوران و ادیبانی چون علی اکبر دهخدا، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و حاج سیدنصراللّه تقوی بود. بی شک حضور این جمع، در شکوفایی قریحه شعری پروین بسیار مؤثر بود و آنان همواره ذوق سرشار و استعداد خارق العاده این کودک را می ستودند و چنین نبوغی را با شگفتی تحسین می کردند. پروین از همین سنین کوشا و اهل تفکر بود و غالب اوقاتش را در تنهایی می گذرانید و کمتر با هم سال های خود به بازی و تفریح می پرداخت. در یازده سالگی با دیوان اشعار فردوسی، نظامی، مولوی، ناصر خسرو، منوچهری، انوری و فرخی یزدی آشنا گردید. در دوازده سالگی شعر «ای مُرغک» را سرود که به زندگی خودش اشاره دارد:

ای مُرغک خُرد ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی؟ رمیدن آموز ...

پدر، قطعات زیبا و لطیفی از کتب خارجی (اروپایی، ترکی و عربی) گرد می آورد و به فارسی ترجمه کرده و پروین را به نظم آن قطعات تشویق می نمود. از آن جمله در ایام طفولیت پروین، یکی از قطعه های انوری را که در کتب مذکور بدون ذکر شاعر، ترجمه کرده بودند به فرزند داد و آن طفل هم قطعه ای منظوم از رویش ساخت که با متن اصلی یکی بیرون آمد و صرفا وزن آن اندکی تفاوت می کرد.
پروین در تمامی سفرهایی که پدرش در داخل و خارج ایران نمود، همراه پدر رفت و در طول مسافرت تجربه هایی ارزنده اندوخت. درگذشت پدر تأثیری ناگوار بر روحیه او گذاشت. از قطعه ای سوزناک که هنگام از دست دادن والدش سروده است می توان فهمید او تا چه اندازه به پدرش دلبستگی داشته و علاقه معنوی آن دو چقدر نسبت به یکدیگر عمیق بوده است:

پدر، آن تیشه که بر خاکِ تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی من
بی تو اشک و غم و حسرت همه مهمان من اند
قدمی رنجه کُن از مهر به مهمانی من
من یکی مرغِ غزل خوان تو بودم چه فتاد
که دگر گوش ندادی به نواخوانی من
گنج خود خواندی و رفتی و بگذاشتی ام
ای عجب، بعدِ تو با کیست نگهبانی من

کوشش های آموزشی و فرهنگی

پروین تحصیلات متوسطه را در مدرسه اناثیّه امریکایی (ایران بیت آل) در تهران پی گرفت و در هیجده سالگی (خرداد 1303) فارغ التحصیل شد. موقعی که جشن فراغت از تحصیل او و همکلاسی هایش در این مدرسه منعقد گردید، در خطابه ای که ایراد نمود از وضع نامناسب زنان ایران به دلیل فشارهای سیاسی ـ اجتماعی گلایه نمود و بی سوادی و بی خبری آنان را ضایعه ای ناگوار تلقی کرد و تأکید نمود داروی این بیماری مزمن تعلیم و تربیت حقیقی است تا این طبقات جامعه از خوان گسترده معارف بهره مند گردند و برای رشد فکری خود کوشیده به اصلاح معایب و ترمیم خرابی های گذشته پرداخته برای سعادت آینده، زمینه سازی کنند.
او در تمام دوران تحصیلی یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود و البته پیش از ورودش به این مرکز آموزشی، معلومات زیادی داشت اما روح فروتن وی برای یادگیری هر مطلب و موضوع تازه ای شوق فراوانی از خود نشان می داد و می کوشید در حد توان، آگاهی خویش را افزایش دهد بسیار کتاب می خواند و مطالعاتش گسترده بود. در فراگیری زبان انگلیسی چنان پیگیر و کوشا بود که می توانست آثار و داستان هایی را به زبان اصلی انگلیسی بخواند و مهارتش در این زمینه به حدی رسید که دو سال در مدرسه ای که خودش آنجا درس می خواند ادبیات فارسی و انگلیسی را تدریس کرد. در مجلس تذکری که فارغ التحصیلان دبیرستان امریکایی تهران روز 26 اردیبهشت 1320 در این مکان برپا کرد «میسس شولر» (mrs.schuler) که هنگام تحصیل پروین ریاست مدرسه را بر عهده داشت خطابه ای خواند که در آن خاطرنشان ساخت: پروین اصولاً به همه امور عالم اظهار علاقه می کرد و سعی داشت بر همه چیز واقف گردد و با جمعی از دوستان دخترش مکاتبه داشت تا از این راه بر معلومات خود بیفزاید.
پروین به مناسبت فارغ التحصیل شدن از این مدرسه قطعه ای هم سروده است:

ای نهال آرزو خوش زی که بار آورده ای
غنچه بی باد صبا، گُل بی بهار آورده ای
باغبان تو را امسال سال خُرّمیست
زین همایون میوه، کز هر شاخسار آورده ای
شاخ و برگت نیک نامی، بیخ و بارَت سعی و علم
این هنرها، جُمله از آموزگار آورده ای ...

در همان اوان پیشنهاد ورود به دربار شاهنشاهی به او شد ولی نپذیرفت. معمولاً رسم است که مراکز فرهنگی و ادبی دولتی طی مراسمی یکی از مشاهیر علم و ادب را مورد ستایش و احترام قرار می دهند. در چنین برنامه ای وزیر یا مقام بالاتر مدالی را که نشانه سپاس و قدردانی مقامات دولتی از خدمات علمی و فرهنگی مورد نظر است به او اهدا می کند. در سال 1315ش و زمان دیکتاتوری رضاخان، وزارت فرهنگ وقت، مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را نپذیرفت و آن را پس فرستاد. همچنین رضاشاه از این شاعر خواست به زنان و دختران تشکیلات شاهنشاهی مطالبی را آموزش دهد اما روحیه و باور پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر گردد و ترجیح می داد در تنهایی و سکوت به تفکر و مطالعه بپردازد و دردهای اجتماعی را ترسیم نماید. او که در پانزده سالگی در باره اهل ستم و صاحبان ثروت این گونه سروده است چگونه می تواند به محیطی اشرافی و فضایی که بوی استبداد می دهد و در جهت استضعاف مردم تلاش می کند قدم بگذارد:

برزگری پند به فرزند داد
کای پسر، این پیشه پس از من تو راست
هر چه کنی کِشت، همان بدروی
کار بد و نیک چون کوه و صداست
گفت چنین، کای پدر نیک رأی
صاعقه ما ستمِ اغنیاست
پیشه آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
خوابگه آن را که سمور و خزست
کی غم سرمای زمستان ماست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست؟ ...

پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشکده ادبیات دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود. کتابدار ساکت، آرام و محجوبی که بسیاری از مراجعان نمی دانستند این فرد، همان شاعر بزرگ معاصر است. او از دوم خرداد 1315 تا پایان همین سال در این سِمَت مشغول کار بود.
پروین به اندازه ای تیزبین و دوراندیش بود که وقتی به وی پیشنهاد داده شد تا پُستِ سرپرستی وزارت معارف آن زمان را به عهده گیرد، با بلند نظری آن را رد کرد.

ازدواج
پروین در نوزدهم تیر ماه سال 1313ش با پسرعموی پدر خود که رئیس شهربانی کرمانشاه بود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به خانه شوی در این شهر رفت. اگر چه مردی که پروین را به عقد خود در آورد نباید عامی و کم سواد خواند و از فرماندهان معروف انتظامی و افسر بالیاقت شهربانی بود اما اخلاق خشک نظامی او با روح لطیف و طبع عاطفی پروین مغایرت داشت و عوالم ذوقی و طرز فکر و نگرش این شاعر در خانه شوهر دچار سختی و عسرت گردید. به علاوه پروین از خانه ای که هرگز مشروب و مواد مخدر به آن راه نیافته بود، بعد از این وصلت، ناگهان به خانه ای قدم نهاد که دمی از اینها خالی نبود و همگامی این عیاشی و میگساری و بیهودگی نمی توانست با طبع پروین دوام آورد. از این روی پروین از ازدواج مذکور اعلام نارضایتی می نمود و دیگر تمایلی نداشت به این زندگی دوگانه که او را در یک حالت بیگانگی روحی و عاطفی فرو برده بود ادامه دهد. شوهرش که احساس کرد پروین علاقه ای به زندگی مشترک ندارد کوشید رفتاری که مخالف شئون این شاعر باشد از خود بروز ندهد ولی مغایرت فراوان اخلاق و تفکر این دو زوج زمینه های مفارقت را فراهم ساخت و اینکه برخی مطرح کرده اند عشقی دیگر به میان آمد و رشته این محبت و مودت را از هم گسلید، در مورد پروین کذب محض است و مطرح کردن چنین موضوعی آن هم به شکل مبتذل آن، نوعی بی انصافی و دلیلی روشن بر کمال بی اطلاعی از زندگی و افکار پروین است و این شاعر رسالتی را که برای زندگی خود برگزیده بود، والاتر و بالاتر از آن می دانست که به عشق های زمینی که با امیال و هوس های فناپذیر توأم هستند وقعی بنهد.
سرانجام پس از دو ماه و نیم به سر بردن در خانه شوی، پروین از کرمانشاه به تهران، در منزل پدر بازگشت و در 11 مرداد 1314ش با گذشتن از مهر خویش، برای همیشه از شوهرش جدا شد. او این پیشامد را با خونسردی و متانتی شگفت آور تاب آورد و تا پایان عمر از آن ماجرا سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی نکرد.
اگر چه پروین غم زده نبود و هیچ گاه خود را محنت زده نشان نمی داد، ماجرای این ازدواج ناموفق و سپس طلاق، سیمای متین و موقّرش را با غباری از گرفتگی پوشانید. البته این دگرگونی را صرفا اطرافیان او که همواره با وی حشر و نشر داشتند می توانستند درک کنند و دریابند و الاّ پروین از این شکست ضعف و فتوری به خود راه نداد و باز به همان کم حرفی و آرامشِ ذاتی خویش بازگشت و از کمّ و کیف این زندگی مشترک کوتاه و تلخ با کسی درددل نکرد و هیچ گاه هم ابراز تأسف خود را بروز نداد. با این وجود در باره دوران زناشویی خود فقط سه بیت ذیل را سروده است:

ای گُل، تو ز جمعیتِ گلزار چه دیدی
جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی
ای لعل دل افروز، تو با آن همه پرتو
جز مشتری سفله به بازار چه دیدی
رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس، ای مرغِ گرفتار چه دیدی

رویش در نگرش

از دیدگاه پروین، انسان آمیزه ای از روح و بدن، ترکیبی از نیکی و بدی، تاریکی و روشنایی می باشد. گوهری است با خاک آمیخته، مرغی در قفس تن اسیر شده و نورانیت او گرفتار ظلمت گشته است. حال او باید چه کند؟ آدمی باید خویش را از خاک بپالاید، قفس را بشکند و از اهریمن فاصله گیرد آنگاه به قلمرو نور و روشنایی پرواز کند. او همان مرغ باغ ملکوت حافظ است که نباید دل خود را به این قفس موقّت خوش کند. او همان پرنده ای است که از کنگره عرش صدایش می زنند. نی مولانا است که از اصل خود جدا مانده و تا پیوستن به نیستان روح باید تلاش کند. از خاک تا افلاک راهی دراز در پیش دارد و تا از دیگرآزاری، خودخواهی و حرص و ریا پاک و صافی نشود رخصت بر آمدن از چاه طبیعت نخواهد یافت.
از نظر این شاعر، بشر همچون گلی است که سحرگاهان می شکوفد و شامگاهان پژمرده می شود. در این مجال اندک نباید به خوردن و خوابیدن اکتفا کند و با سعی و تلاش، کسب علم، کمال و فضیلت، بلندهمتی، ظلم ستیزی و عدالت خواهی باید راه را برای ترقی معنوی و معرفتی هموار کرد. کسی انسان راستین است که در اندیشه دیگران باشد، زیرا سعادت فردی به خوشبختی دیگر آدمیان بستگی دارد:

بگفت: نیّت ما اتفاق و یکرنگیست
تفاوتی نکند خدمت سیاه و سفید
تو را چو من به دل خُرد مهر و پیوندیست
مرا به سان تو، در تن رگ و پی است و ورید
صفای صحبت و آئین یکدلی باید
چه بیم گر که قدیمی است عهد یا که جدید
ز نزد سوختگان، بی خبر نباید رفت
زمان کار نباید به کُنج خانه خزید
غرض، گشودن قفل سعادت است به جهد
چه فرق گر زر سرخ و گر آهن است کلید ...

زندگی کوتاه پروین انبوهی از هیجان و تلاطم را به دنبال دارد که از موقعیت اجتماعی و فرهنگی تأثیر می پذیرفت. روزگارِ این شاعر با دلهره و تشویش عجین شده است. خودکامگی، دروغ زنی، هوچی گری و جهل جای همه چیز را در ایران گرفته است. پرده ها دریده می شود، با همایش مضحک مجلس مؤسسان، همه چیز دگرگون می شود، شاهی نو می آید و وعده و وعیدهایی می دهد که هیچ کدام عملی نمی شود. پروین، شاعر این عصر وحشت و دروغ است، در زمانی به سر می برد که دیکتاتوری با تمام مظاهرش بر سر مردم بینوا، سایه ای هولناک افکنده و دستگاه ستم و اختناق جایگاه مشروطه را غصب کرده است، پروین در چنین اوضاع مرارت بار، نگران عامه مردم خصوص محرومان و رنجدیدگان است. چشمان دوربینش ورطه ها و مغاک های هولناک را می پیماید، به فکر فرو می رود و راهی برای این بی پناهان می جوید، افکار و آمال خویش و نیز اوضاع مردم را در کلماتی موزون، دردناک و دارای پیام و در عین حال جذاب و دلنشین، ترسیم می نماید.
می کوشد همه را از این گرداب برهاند و به آدمی می گوید: تو بنده خدایی، چرا ستم را برای خود روا می داری و بدون مزد برده فرومایگان می شوی. گاه عارفانه مناعت طبع انسان ها را برمی انگیزد و در مواقعی تنِ به خواب رفته آنان را تکان می دهد و با سوهان خِرد میله های قفسی را که انسان ها در آن گرفتارند می خراشد و ندا سر می دهد:

نترس از جانفشانی گر طریق عشق می پویی
چو اسماعیل باید سر نهادن روز قربانی
نخوان جز درس عرفان، تا که از رفتار و کردارت
بداند دیو، کز شاگردهای این دبستانی
بیابانی است تن پرسنگلاخ و ریگ سوزنده
سرایت می فریبد تا مقیم این بیابانی ...

او اخلاق منحط اجتماعی را به زبان های گوناگون مطرح می کند، گاه از زبان یک مست، گاه از لسان یک دیوانه و در مواردی با اعتراف یک دزد به نابرابری ها، تزویرها و بنیان های غلط یورش می برد که بسیار دقیق، باارزش و روشن است. آرزوی یک زندگی سالم و عاری از هر گونه کینه، ستم و نابرابری، آرمان پروین است.

در باره زنان

نخستین اشعار پروین که به کمک پدرش در جلد دوم نشریه «بهار» اعتصام الملک چاپ شد، ضمن اینکه مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت، اما برخی تصور کردند این اثر، سروده یک مرد است. پروین در این قطعه روشن ساخت که زنی شاعر، آنها را گفته است:

از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل
تا بداند دیو کاین آیینه جای گرد نیست
مرد نپندارند پروین به جز برخی اهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست

در خطابه ای گفت، طی ایام، روزگار زنان مشرق زمین همه جا تاریک، اندوه خیز و آکنده به رنج و مشقت بوده است و در میان امواج بلاها و طوفان های حوادث قسمتی از عدم موفقیت مردم مشرق زمین این بوده که به تربیت و آموزش بانوان التفات نکرده اند و آنها را عضوی عاطل دانسته و با این تصور، نیمی از قوای خود را ضایع ساخته اند و مادرانی نومید و نادان اولاد خود را در بی دانشی و با آگاهی اندک بزرگ کرده اند. اطفال بدین گونه از تهذیب و تأدیب بایسته و لازم بازمانده اند و ناگزیر اسباب تباهی و تیره روزی چنین جوامعی فراهم گردیده است. معالجه دردها و عقب افتادگی ملل آسیا و آفریقا در این است که تعلیم و آموزش های ضروری را به مردان منحصر نکنند، معارف و کمالات را باید به دختران هم بیاموزند و لازم است نسوان از پرورش ها و آموزش های علمی، عقلی، ادبی و بدنی برخوردار گردند. به اعتقاد وی دامان زن، مهد تربیت انسان های بزرگ و دانشمند است و نباید از این اثرگذاری غافل بود. پروین می گوید در سرایی که زن وجود ندارد دیگر اُنس، شفقت، عاطفه و مهربانی دیده نمی شود. او به عنوان یک زن به خوبی عاطفه و احساس خویش را در سروده هایی زیبا و آموزنده نشان داد و مهر مادری را به عرصه ادبیات و شعر آورد و زن را آینه مهربانی دانست که باید خود را به گوهر دانش و ارزش آراسته کند نه با جواهرات رنگارنگ:

برای گردن و دست زن نکو، پروین
سزاست گوهر دانش، نه گوهر اَلوان

در سروده هایش با دختران یتیم، زنان شوهر از دست داده و خانواده های محروم و بینوا، همنواست. از جمله در این اشعار:

بر سرِ خاکِ پدر، دخترکی
صورت و سینه به ناخن می خَست
یا:
کودکی کوزه ای شکست و گریست
که: مرا پای خانه رفتن نیست
و این نمونه:
دختری خُرد شکایت سر کرد
که مرا حادثه بی مادر کرد
و تک بیت زیر:
لحاف پیرزن را پارگی ماند
که نتوانست نخ کردن به سوزن
همراهی با دختری یتیم:
پدرم مُرد ز بی دارویی
وندر این کوی، سه داروگر هست
از زبان یک پیرزن:
روز شکار پیرزنی با قباد گفت
کز آتش فساد تو جز دود و آه نیست
حکم دروغی دادی و گفتی حقیقت است
کار تباه کردی و گفتی تباه نیست

خُلق و خوی

پروین اعتصامی با فروتنی، وقار و عزت نفس نه معلمیِ دربار را پذیرفت و نه نشان و افتخار دستگاه ستم را؛ او هیچ وقت آشکارا از خود تعریف نکرد، تنها در یک شعر از خویش نام برد که در آن هم هیچ نشانه ای از خودپسندی نمی باشد:
چکامه و سخن من به صفر می مانست
که در برابر اعداد در شماری بود
غبار شوق من انور خود ندیده چه غم؟
همین بسش که بر عرصه اش غباری بود
نبود درخور ارباب فضل، گفته من
در این صحیفه ناچیز یادگاری بود

دکتر «بدیع جمعه» دانشیار دانشگاه عین شمس قاهره نوشته است: اصالت پروین در اهتمامش به شخصیت ذاتی انسان و کرامت او ظاهر می شود. به اعتقاد این استاد مصری، پروین آرزو داشت تا انسان شرقی از طمع، تکبر، غرور و سایر رذایل اخلاقی به دور باشد و بر خوانندگان اشعارش آشکار می سازد بهترین مردم کسی است که فایده اش برای اجتماع بیشتر باشد. پروین به این فراخوانی اخلاقی در قول و عمل ایمان داشت و از آنچه که به جای آوردنش را جایز نمی دانست اجتناب می کرد.
همه آنانی که پروین را دیده بودند وی را به داشتن ویژگی های ممتاز اخلاقی ستوده اند و از او به عنوان زنی آزرمگین، خوددار، کم گوی، گزیده گوی و اندیشه ور یاد کرده اند. یکی از شاعران معاصر در باره اش گفته است به نوجوانی خود دیده بودمش، پوستی سپید، گونه هایی گلرنگ و شاداب، دهانی کوچک و لب هایی پُر داشت و چشم هایی آرام با نگاهی نه در مسیر موازی. سیمین دانشور می گوید: در دانشکده ادبیات پشت میز کتابداری دیدمش، چشمانی درشت داشت، روسری سر می کرد، کمی محزون می نمود. سعید نفیسی می نویسد: پروینی که من دیدم قیافه ای بسیار آرام داشت، با تأنّی و وقار خاصی جواب می داد و می نگریست، هیچ گونه شتاب و بی حوصلگی در او ندیدم، چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود، یاد ندارم در برابر من خندیده باشد. هرگز خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندکی نمایش برتری بدهد در او مشاهده نکردم.
یکی از مسئولان مدرسه ای که پروین در آن درس خواند و تدریس کرد، در وصف این شاعر گفته است: چیزی که بیش از همه در خصالش جلب توجه می کرد، صداقت و صراحت او بود. هرگز نزد کسی بیش از آنچه واقعا او را دوست می داشت ادعای دوستی نمی نمود. قلب او همچون آیینه ای صاف و روشن بود و صرفا شخصیت حقیقی او را منعکس می ساخت. خانم «مُحصّص» از دوستان نزدیکش که متجاوز از دوازده سال با پروین مراوده و مکاتبه داشت در این باره می گوید: به راستی او دوستی وفادار و در زندگانی راست گفتار بود. اخلاق و سجایای نیکش که بی آلایش بود، روحم را شادمان می ساخت و هنگامی که از فیض حضورش دور بودم، نامه های دلنوازش روشنی بخش دیده دلم بود. پروین بیش از آنچه مردم تصور می کردند دارای روح بزرگ، افکار عالی و فضیلت های اخلاقی بود و گذشته از مقام ادبی، به فضایل حمیده و صفات پسندیده آراسته و ممتاز بود. البته پروین هیچ گاه از برجستگی های اخلاقی خود سخن به میان نمی آورد و همین سادگی و سکوت، گاهی کوته نظران را در فضیلت ادبی و اخلاقی او به شبهه می انداخت.
پروین بر خلاف آنکه از غم زدگان، بینوایان و افراد محزون سخن می گفت و دردها را ترسیم می کرد، خود کمتر قیافه ای غمگین داشت و صرفا از کژی ها، ناراستی ها و نادرستی های اجتماعی رنج می برد.

جوانه های ذوق

پروین طی حدود بیست سال دوران شاعری اش، 209 قصیده، قطعه، غزل، مثنوی و پنج قطعه کوتاه، چندین دو و سه بیتی و یازده تک بیت سروده که مجموع ابیات دیوانش به بیش از 5606 بیت می رسد. پیش از ازدواج پروین، پدرش به انتشار دیوانش اجازه نمی داد زیرا بیمناک بود که مبادا کوته نظران و بدخواهان، نشر آن را وسیله ای تبلیغی برای ازدواج تلقی یا قلمداد کنند. پس از ازدواج و جدایی و از میان رفتن احتمالات بداندیشان، اعتصام الملک به چاپ و نشر دیوان پروین رضا داد که ملک الشعرای بهار بر آن مقدمه ای ستایش آمیز نوشت که رشک حاسدان را برانگیخت. بعد از انتشار، بزرگانی چون دهخدا، سعید نفیسی و لطفعلی صورتگر شعرش را ستودند. علامه محمد قزوینی پس از ملاحظه دیوان پروین نوشت: هر چه این اشعار را می خواندم شگفت زده تر می شدم که چگونه امروز در این قحط الرجال فضل و ادب یک چنین شاعری در ایران ظاهر گشته و به سرودن اشعاری موفق شده است که در درجه اول قصاید اساتید و خصوصا ناصر خسرو می باشد و از نظر فصاحت، سلاست و متانت لفظی و معنوی جالب است.
قصاید پروین، پرنکته و نغزند و اگر چه در پیروی از شیوه ناصر خسرو قبادیانی سروده شده اند اما روانی و سادگیِ اسلوب سعدی در آنها نمایان است. به این ترتیب در اشعارش دو شیوه خراسانی و عراقی به گونه ای تلفیق شده و شیوه ای تازه و مستقل را پدید آورده است. پروین در قطعات خود به سنایی و انوری توجه داشته اما در حد تقلید صرف باقی نمانده است. غالب این قطعات به صورت مکالمه و گفتگوست همان گونه که در ادبیات مناظره نامیده می شود. در شعرش دو طرف مناظره گاه دو انسان اند و در مواقعی حیوانات و در مواردی شی ء، بدین سان مکالماتش تمثیلی و گاهی علاوه بر این، صورت انسان نمایی (تشخیص) پیدا می کند. آنچه کار او را ممتاز می کند، شکل تصرف در مضامین و کیفیت ارائه آنهاست که اغلب بدیع، نادر و مختص خودِ اوست. او در روزگار اختناق سیاسی و دشواری های اجتماعی ضمن منعکس نمودن این شرایط نامطلوب با طرح مسائل اخلاقی و بیان فقر و نیازهای عاطفی، برداشت های اجتماعی ـ اخلاقی خوبی را ترسیم نموده است. محتوای شعر او تعلیمی است و پاکی و پرهیزگاری را آموزش می دهد. او در اشعار نه تنها در برابر فشارهای سیاسی ایستادگی می کند و به ستمگران اعتراض می نماید بلکه لبه تیز شمشیر انتقاد خود را متوجه کسانی می کند که با نادانی و بی خبری، فریفته دروغ و خرافات می شوند. در اشعارش یک ذره خلاف دیده نمی شود و با زشتی ها، در سنگر ادب و ذوق به مقابله برخاسته است. پدرش در وصف دیوان پروین می نویسد: پروین محبت، ایمان به نیکی و غذای روحی را به صورتی جالب و با مهارتی در فلسفه و اخلاق در سروده های خود جای داده است. سخنان حکمت آموز در دیوانش فراوان است و به مثابه ستارگان تهذیب و تربیت نورافشانی می کنند.
دکتر غلامحسین یوسفی می نویسد: شعر پروین از لحاظ تفکر و معنا بسیار پخته و متین است. گویی اندیشه گری توانا، حاصل تأملات و تفکرات خود را در باره انسان و جنبه های گوناگون زندگی و نکات اخلاقی و اجتماعی به قلم آورده است. در اندیشه و بیان از اصالت برخوردار است. عواطف بشردوستی که از درون جانش جوشیده و سرشار از صمیمیت و صداقت است و رنگ ویژه طبع و ذوق وی را دارد در اشعارش به صورت واکنش روحی لطیف و مادرانه بروز کرده است. ذهن او در ورای هر چیز نکته ها کشف می کند. زبان او در شعر با همه سادگی، نرمی و روشنی و حتی بهره گیری از ضرب المثل ها و واژگان زبان گفتار و شیوه ترکیب آنها، استوار، متین و دلپذیر است. همواری و یک دستی و سبک شعر و نیز اصالت فکر و محتوا در دیوان پروین به درجه ای است که «محمدتقی بهار»، دکتر «مؤیّد» و پروفسور «مادلونگ» این حالت را چنین تعبیر کرده اند که گویی پروین همه اشعارش را در یک ساعت و یا در یک روز سروده است. بدیهی است بهترین راه شناخت او، خواندن آثارش، درک مفاهیم آنها و تأمل در مظاهر اندیشه و هنر اصیل پروین است کاری که کمتر بدان پرداخته ایم.

به سوی سرای سرور

پروین اعتصامی پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش ابوالفتح اعتصامی دیوانش را برای چاپ دوم حاضر می کرد، ناگهان در روز سوم فروردین سال 1320ش در بستر بیماری قرار گرفت. پزشک معالج، علی معین الحکما، پس از معاینه گفت پروین به بیماری حصبه دچار شده است. در چند روزه کسالت، او مانند همیشه آرام و متین و موقّر بود. با آنکه در تب مداوم می سوخت کمترین ترس، نگرانی، بی صبری و سوز و گداز از خود نشان نداد. هرگز از درد ننالید و هیچ گاه از فشار بیماری نگریست و جز در چند ساعت عمر دچار اغما نشد. مطلقا در اندیشه مرگ نبود، اطرافیان روزشماری می کردند که کی تب او قطع می شود تا پروین به اتفاق مادرش دیدارهای عید را انجام دهد و تنها در آخرین روز که وخامت حالش شدت یافت، از دایی خود که بر بالین او حضور می یافت، برای شفای خود، درخواست دعا کرد و از درگاه خداوند برای مادرش طلب صبر و پایداری نمود. از این لحظه به بعد، بیهوشی قبل از مرگ او را فرا گرفت و در نیمه شب جمعه 15 فروردین سال 1320ش در آغوش مادر جان به جان آفرین تسلیم کرد.
قرائنی ماجرای مرگ پروین را مورد تأمل قرار می دهد. طبیب معالج به غلط در مداوای پروین می کوشید و سهل انگاری و اطمینان های متوالی و مؤکد او دایر بر موفقیت حتمی و قطعی در معالجه حتی در آخرین روز بیماری، کسانِ بیمار را امیدوار و غافل ساخت و آنان درمان درست را از دست دادند. در شب فوت این بیمار، پزشک نامبرده به رغم مراجعات پی در پی کسان پروین، بر بالین بیمار حاضر نشد. آن شب خانواده مریض پس از ناامیدی از آمدن طبیب معالج، از سایر اطبا استمداد کردند. دکتر عبداللّه احمدیه که با خانواده اعتصامی سوابق آشنایی ممتد داشت و با وجود استغاثه مادر پروین، از آمدن امتناع نمود و در، بر روی فرستاده وی بستند. دکتر ارسطو علاج هم وقتی بر بالین بیمار آمد که دیگر فرصت گذشته و مداوا ثمر نداشت. در آن جوّ خفقان آور، برخی که محرم و رازداری را می دیدند، استاد «سیدمحمد محیط طباطبایی» را به کناری کشیدند و او را از این حقیقت مطلع نمودند که چون پروین اعتصامی اشعاری در مخالفت با استبداد رضاشاه می سروده، با تزریق ویروس حصبه او را در جوانی از بین برده اند.
«محیط طباطبایی» در کانون بانوان ایران از جای برخاست و خطاب به حاضران در جلسه گفت: پروین از بنیانگذاران این تشکّل بود. شما که برای هر موضوعی جلسه و سخنرانی برگزار می کنید و سر و صدا راه می اندازید، چرا در مورد وفات این ادیب و شاعر نکونام به سکوت مطلق پرداخته اید و هیچ یادی از او نمی کنید. دکتر سیدهادی حائری می گوید: در راه بازگشت از کانون به استاد گفتم آیا ایراد چنین سخنانی به مصلحت بود؟ جواب داد:

رند عالم سوز را به مصلحت بینی چکار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش ...

و افزود به کسی بدی نگفته ام و خطایی هم مرتکب نشده ام و تنها به تکریم پروین پرداخته ام و چنانچه برایم کارشکنی کنند، سال هاست در تحمل این مزاحمت ها عادت کرده ام. خانم «صدیقه دولت آبادی» روز بعد از سخنرانی «محیط طباطبایی» به عنوان مسئول کانون، در این باب به وزارت معارف گزارشی ارائه نمود و طی آن از این استاد محقق شکایت کرد. پیکر پروین به قم انتقال یافت و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد.
قطعه ای به خط شاعر، پس از درگذشت او، در بین اوراقش یافته شد که بر سنگ مزارش حک گردید:

این که خاک سیهش بالینست
اختر چرخ ادب پروینست
گرچه جز تلخی از ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار، امروز
سائل فاتحه و یاسین است ...

پی نوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ

مضمون آفرینی های زیبایش نشانه توجه به عوالم معنوی، شرف و انسانیت است. در واقع می توان گفت نور معرفت، نخست خرد و دلش را منوّر ساخت، آنگاه با این مشعل به کاوش در ناهمواری های اجتماعی پرداخت.
یوسف اعتصامی در جوانی به تهران رفت و ماهنامه علمی، ادبی و اخلاقی «بهار» را منتشر کرد. اولین اشعار پروین در همین مجله درج گردید.
در دوازده سالگی شعر «ای مُرغک» را سرود که به زندگی خودش اشاره دارد:

ای مُرغک خُرد ز آشیانه
پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه
در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمی شود زمانه
رام از چه شدی؟ رمیدن آموز ...

در سال 1315ش و زمان دیکتاتوری رضاخان، وزارت فرهنگ وقت، مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.
از نظر این شاعر، بشر همچون گلی است که سحرگاهان می شکوفد و شامگاهان پژمرده می شود. در این مجال اندک نباید به خوردن و خوابیدن اکتفا کند و با سعی و تلاش، کسب علم، کمال و فضیلت، بلندهمتی، ظلم ستیزی و عدالت خواهی باید راه را برای ترقی معنوی و معرفتی هموار کرد.
پروین به عنوان یک زن به خوبی عاطفه و احساس خویش را در سروده هایی زیبا و آموزنده نشان داد و مهر مادری را به عرصه ادبیات و شعر آورد.
همه آنانی که پروین را دیده بودند وی را به داشتن ویژگی های ممتاز اخلاقی ستوده اند و از او به عنوان زنی آزرمگین، خوددار، کم گوی، گزیده گوی و اندیشه ور یاد کرده اند.
سیمین دانشور می گوید: در دانشکده ادبیات پشت میز کتابداری دیدمش، چشمانی درشت داشت، روسری سر می کرد، کمی محزون می نمود.
پروین طی حدود بیست سال دوران شاعری اش، 209 قصیده، قطعه، غزل، مثنوی و پنج قطعه کوتاه، چندین دو و سه بیتی و یازده تک بیت سروده که مجموع ابیات دیوانش به بیش از 5606 بیت می رسد.
در آخرین روز که وخامت حالش شدت یافت، از دایی خود که بر بالین او حضور می یافت، برای شفای خود، درخواست دعا کرد و از درگاه خداوند برای مادرش طلب صبر و پایداری نمود.
در آن جوّ خفقان آور، برخی که محرم و رازداری را می دیدند، استاد «سیدمحمد محیط طباطبایی» را به کناری کشیدند و او را از این حقیقت مطلع نمودند که چون پروین اعتصامی اشعاری در مخالفت با استبداد رضاشاه می سروده، با تزریق ویروس حصبه او را در جوانی از بین برده اند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 08-31-2010 در ساعت 08:19 AM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید