
09-09-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
صورتحساب
شبی پسری نزد مادرش که در آشپزخانه در حال پخت شام بود رفت و یک برگ کاغذ به او داد . مادر دست هایش را با حوله ای تمیز کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند . پسر با خط بچه گانه نوشته بود :
صورتحساب :
کوتاه کردن چمن باغچه ۵ دلار .
مرتب کردن اتاق خوابم ١ دلار .
مراقبت از برادر کوچکترم ٣ دلار .
بیرون بردن سطل زباله ٢ دلار .
نمره خوب درس ریاضی که امروز گرفتم ۶ دلار .
جمع بدهی های شما به من ١٧ دلار .
مادر که به چشمان منتظر پسرش نگاه می کرد ، چند لحظه ای خاطراتش را مرور کرد سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب پسرش این عبارات را نوشت :
صورتحساب :
بابت سختی 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ .
بابت تمامی شبهایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم هیچ .
بابت تمام زحماتی که در این چند ساله کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ .
بابت غذا ، نظافت تو و اسباب بازی هایت هیچ .
و اگر تمامی این ها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است .
وقتی پسر آنچه را که مادرش نوشته بود خواند ، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می -کرد گفت : مامان ... دوست دارم .
آنگاه قلم برداشت و زیر صورتحساب نوشت :
قبلاً به طور کامل پرداخت شده است !!! کاش همه بدی ها همین طور پرداخت می شد .
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|