عنبرین خطت که چون مشک سیه بر آتشست
مینماید گرد آتش گردی از عنبردرآب
بر گل خودروی رویت کبروی حسن از اوست
سبزهٔ سیراب را بنگر چو نیلوفر در آب
م
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !
|