در امتداد قوس این فنجان حقیر
شهری سوخته
رخ می نماید ...
کلون دری زنگ زده چه تلخ
به صدا در می آید !
.
.
.
فالم رانوشیدم
تلخ تلخ
مجالی نیست
مپرس
شیرین یاتلخ؟!
من
به فاصله یک آه !
در حسرت یک لبخند !
نوشیدم
تلخ تلخ
تمام زندگی ام را
لاجرعه ...!
__________________
-------------------------------
ای تو همیشه در میان
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد 
|