من الان و در حال حاضر از دست خودم خیلی خیلی عصبانیم.اخه یک کاری خیلی بدی انجام دادم که بعدا پشیمان شدم و عصبانی شدم.نمیدانم چرا این کار را کردم واقعا خیلی بد شد.دیگه روم نمیشه تو روی طرف نگاه کنم.اخه خدا چرا!!!!؟؟؟؟؟چرا......؟؟؟؟!!!!چرا جلوی من را نگرفتی .حالا چیکار کنم.؟؟؟؟واقعا دیگه خجالت میکشم تو روی طرف نگاه کنم.یعنی الان اون پیش خودش چه فکری در مورد من میکنه.....کاشکی میشد یک فصل خودم را بزنم و له کنم بلکه دلم خنک بشه از دست خودم.یعنی خدا جونم تو دوست داشتی من اشتباه کنم که جلوی من را نگرفتی.........نمیدانم چرا جدیدا این قدر بد شدم.
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟
|