این یک یک هفته ای که گذشت آماج اتفاقات پیشبینی نشده ای بود که حتی فکرش هم نمیکردم
تبدیل به یک ماشین شدم
کنترل اعصاب و روحیاتم رو بعد از مدت زیادی دوباره بدست آوردم اما هنوز وضعیتم ناپایداره
به کلی الان مشکلات زیادی و بدجوری درگیر هستم در مورد آینده ام هیچ ایده ای ندارم
فعلاً وقتی ترس به سراغم به کتاب رومانی گه تازه خریدم پناه میبرم
برخورد پدر ماردم باهام خیلی سرد هست
یه رفیق هم داشتم که اون هم به خاطر مشکلاتش مجبور شد بره یه شهره دیگه
ناراحت نیستم از چیزی گله نمیکنم ولی این یکنواخت بودن حالم رو بهم میزنه
دانشگاه ها شروع شده بریم ببینیم دانشگاه چه خبره !!
هنوز که هیچ بخاری بلند نشده تا چه شود !
ای بابا !
هیییییییییییییییییییییییییی !!!!!
|