من از این فاصله ها دلگیرم ، بی تو چه غریبانه شبی می میرم
سالیست که می خواهم از این جا بروم ،ولی انگار با قلب زمین زنجیرم
مثل این است که من با همه ی هق هق خود،روی سجاده احساس تو جان می گیرم
ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من در الفبای زمان خسته این تقدیرم