لقمان حكيم به فرزندش مى گفت :
پيش از تو، مردم اموالى براى فرزندانشان گرد آوردند ولى نه اموال گرد آمده ماند و نه فرزندان آنها.
تو مزدورى هستى كه دستور داده اند كار بكنى و مزد بگيرى ، بنابراين ، كارت را به خوبى انجام ده و اجرت بگير!
در اين دنيا مانند گوسفند مباش ! كه در ميان سبزه زار مشغول چريدن است تا فربه شود و زمان مرگش هنگام فربهى اوست . بلكه دنيا را مانند پل روى نهرى حساب كن ! كه از آن گذشته ، آنرا ترك مى كنى و تا ابد دوباره به سويش برنمى گردى .
بدان ! چون فرداى قيامت در برابر خداوند توانا بايستى ، از چهار چيز سؤال مى شوى :
1- جوانيت را در چه راهى از بين بردى ؟
2- عمرت را در چه راهى نابود نمودى ؟
3- مالت را از چه راهى به دست آوردى ؟
4- و در چه راهى خرج كردى ؟
فرزندم آماده آن مرحله باش ! و خود را براى پاسخگويى حاضر كن !
نتیجه اینکه :
دنیا و همه قدرتهای دنیوی ناپایدارند و اینجا فرصتی است برای ساختن زندگی ابدی و آخرت ......... و کجایند کسانی که درک کنند این فرصت را و دریابند زمان را .. چرا که وقتی بانگ رفتن نواخته شود دیگر پشیمانی و مال و فرزند پشیزی نمی ارزد و به کار نمی آید
پس چه خوب که ساده زندگی کنیم ، ساده بمیریم ولی با دست پر در محضر الهی حاضر شویم
یا رب نظر تو بر نگردد
برگشتن روزگار سهل است
ویرایش توسط ایلناز : 09-28-2010 در ساعت 12:33 PM
دلیل: غلط املایی
|