دو قدم مانده به ماه ...
میروم شاید خدا در پشت ماه پنهان شده است ...
دیگران میگویند خدادر همه جاست ...
دیگران میگویند خدا در آغوش دارد تو را ...
نمیدانم !
این روز ها گم شده ام در ایستگاه متروک زمان ...
اینجا گاهی دست دلها می لرزد ...
اینجا دیگر هیچ چیز باقی نمانده است ...
اینجا غرق نفهمیدن است ...
اینجا مملو است از آدمکهایی با لبخندی ژکوند که به تو سلام می گویند !
اینجا صد بار بگویی انسان مگر می شنود گوشی؟!
اینجا اگربر گوش احساساتت بزنی می نگری لبخند آدمیان را ...
اینجا غرق ابهامات است ...
.
.
.
خدا یا تو اینجا هم گم شده ای؟!...
__________________
-------------------------------
ای تو همیشه در میان
آمدمت که بنگرم
گریه امان نمی دهد 
ویرایش توسط dear59 : 09-30-2010 در ساعت 09:39 PM
|