
10-01-2010
|
 |
کاربر خيلی فعال 
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2010
نوشته ها: 2,007
سپاسها: : 926
875 سپاس در 242 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود.
جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند.
برای مردن عمری فرصت دارم.
اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
با اینکه گل های قالی خارندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند.
سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
به نگاهم خوش آمدی.
قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است.
هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند! - وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
- به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
- برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم..
- گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.
- غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند!
باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد..
- قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد.
فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شوند.
- در خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد.
- رد پای ماهی نقش بر آب است.
. گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.
. با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم.
. با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید.
. دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
- آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید
پرویز شاپور
__________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
که تویی
شاه بیت غزل زندگیم...
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|