
10-05-2010
|
 |
کاربر فعال  
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9
155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نوشته ی روی دیوار...
مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید.
پسرش دم در در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده به مادرش بگوید. وقتی مادرش را دید به او گفت:«مامان!مامان! وقتی من داشتم توی حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد تامی با یک ماژیک روی دیوار اتاقی را که شما تازه رنگش کرده اید، خط خطی کرد!» مادر آهی کشید و فریاد زد:«حالا تامی کجاست؟» و رفت به اتاق تامی کوچولو.تامی از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود،وقتی مادر او را پیدا کرد،سر او داد کشید:«تو پسر بسیار بدی هستی تامی!» و بعد تمام ماژیک هایش را شکست و ریخت توی سطل زباله.تامی از غصه گریه کرد.ده دقیقه بعد بعد وقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد،قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد.تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود: مادر دوستت دارم!
مادر در حالی که اشک می ریخت به آشپزخانه بازگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد.بعد از آن ، مادر هر روز به آن اتاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه می کرد...........
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|