نمایش پست تنها
  #362  
قدیمی 10-10-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


حاکمی بود که به سرودن شعر علاقه وافری داشت اما در این کار هیچ استعدادی نداشت وهر چند وقت نیز شاعران را به شب شعر دعوت می کرد و در شب شعر ، شعرهای خودرا می خواند اما با وجودی که شعرهایش هیچ شباهتی به شعر نداشت مرتب ازشعرهایش تعریف می کرد و شاعران دیگر را نیز تحقیر می کرد وشاعران از اینموضوع ناراحت بودند ! به همین دلیل از ملیجک که اسباب خنده حاکم بود کمک خواستند .
ملیجک پولی از آنها گرفت و گفت :
خیالتان راحت ! کاری می کنم که
حاکم تا ابد بی خیال شعر شود !
سپس به پیش حاکم رفت و از وی خواست که در شب
شعرش شرکت کند .
حاکم قبول کرد و با خنده جواب داد :
خیلی خوب است هم شب
شعر دارم هم تفریح و خنده !

هنگامی که جلسه شروع شد هر کدام از شاعران بنا به رسم جلسه شعری خواندند تااینکه نوبت به حاکم رسید و شاعر قبل از حاکم به وی گفت :

حاکما ! لطفا “ب
مرحمت کنید !
(یعنی حاکم شعرت را با ب شروع کن ) حاکم نیز طبق عادت شروع
کرد به خواندن یکی از ابیات خود که :
ببین و بشین اینک آنجا و ببین و لیک
می دانم که نمی خواهی ما را !

و به شاعران گفت :
قدرت خدا را ببینید که چه سروده ام و با آن شعرهای در
پیتی خودتان مقایسه کنید!
سپس با خنده رو به ملیجک کرد و گفت : پدر سوخته
! “الف” بده !

ملیجک نیز رو به حاکم کرد و با خنده گفت :
اگر خواهی که خلایق نبینند این هنرت را بی درنگ بکش آن سیفون بالای سرت را

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید