فوق العاده قشنگ بود !! دلمون لرزید
مخصوصاً این یه تیکه که دیگه اوج شعر بود:
در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق
به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ
دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد
به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ
که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر
ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد
به گوش باطن من هر صدا صدای خداست
فقط همین یه تیکه رو حقیقتاً درک کنیم کله زندگیمون تا آخر عمر ضمانت شده هست حالا
که به شعر شد اینم از شعر ما :
شب مردان خدا روز جهان افروز است/ روشنان را به حقيقت شب ظلماني نيست
و
هر که پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
تیغ بهر عزت دین است و بس
مقصد او حفظ آئین است و بس
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت خوابیده را بیدار کرد